شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

گذشت ...

ده ثانیه تا انتها، پایونی بی سر و صدا
بی خبر از هر شب و روز، من و یه شمع نیمه سوز
یکی گذشت از ثانیه ،نه تای دیگه باقیه
ای کاش تو لحظه ای که رفت میدیدمش یه بار دیگه
اون دور بود و تو حسرتش ثانیه ها که می گذشت
ای کاش تو این یک ثانیه می بودنش نمیگذشت
ساعت میگه دو ثانیه، هشت تای دیگه باقی
یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا بازیه
فقیر بودن جرم منه، عاشق بودن تنها گناه
یه عمری چشم به در بودم این و خرابم چشم به راه
ساعت بازم بهم میگه سه ثانیه رفته دیگه خبر داری چه زود گذشت مونده فقط هفت ثانیه
هی با خودم گفتم میاد امیدت و ندی به باد داد
داد میزدم پس کی میاد کسی جوابم و نداد
من موندم و دو ثانیه ازم فقط این باقیه ثانیه
ثانیه پشت سر هم رفتن تا شیش شد هفت و هشت
لحظه تو گوشام داد میزد هشت ثانیه ازت گذشت
من موندم و دو ثانیه ازم فقط این باقیه، هنوز نشستم منتظر چشم امیدم ساقی
آی ای خنک باد سحر واسش ببر تو این خبر
بگو که من تا آخرین خیره بودن چشام به در
ثانیه نه هم که رفت مونده فقط یک ثانیه سرت سلامت نازنین از من یه لحظه باقیه
قسمت نشد ببینمت شاید که لایق نبودم
منتظرت موندم یه وقت نگی که عاشق نبودم
ثانیه ده گل یاس راحت شدم دیگه خلاص
زاد شدم بیام پیشت بی واهمه چه بی هراس
قشنگترین ثانیه هام این ده تا بود که زود گذشت
رویای شیرین بود و بس
چون با خیال ، چون با خیال
تو گذشت
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد