شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

واژه ها را باید شست!!!

من خوبم، تو خوبی،
....
همه خوب اند،
 سعی کن این صرف تهوع آمیز رو باور کنی!

این که اسمش «انتظار» نیست،
چون که با اومدنت به پایان نرسید.
این «سکوت» نیست،
که هنوزحرف‌های زیادی واسه گفتن وجود داره
 و مطمئنم که «غم» نیست،
چون سرخوش‌تر از این نبوده‌ام.....

پس واژه ها را باید شست!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 15:24

به واقع همینطوره که شما نوشتی...

شیوا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 15:36 http://shiva2.blogsky.com

وقتی که


وقتی که چشمهای کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می بستند ...



راز شیفته های مضطرب آرزوی من ...



فواره های خون به بیرون می پاشید ..



وقتی که زندگی من دیگر چیزی نبود ،



هیچ چیز نبود جز تیک تاک ساعت دیواری ...



دریافتم ... باید .. باید ... باید ....



دیوانه وار دوستت بدارم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد