شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

مرا ... گاهی...

دیگر صدا نمی آید. میدانم . میدانم. میدانم. این انزوای باران است. یک انجماد سرد. و من به چشمانی می اندیشم که معصومانه به من نگاه می کردند و هر لحظه، هر نگاه، آواری بود بر شرمگین ِ چشمانم. آری... " نجات دهنده در گور خفته بود " . من نیز بر صلیب تقدیر آویخته بودم.

------------------------------

هیچ یک سخن نگفتند ... نه میزبان و نه میهمان و

نه گل های داوودی .

 

نظرات 2 + ارسال نظر
موچهر پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 15:26 http://manouch.blogsky.com

متنات خیلی قشنگن...ادامه بده

شکرانه پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 15:31 http://shokraneh.blogfa.com

امیر جان متن زیر رو با دقت بخون :
----------------------------------------------
خدایا بر داده و نداده و گرفته ات شکر چون:


داده ات نعمت است


نداده ات حکمت است


گرفته ات امتحان است


پس بر هر سه شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد