بی مقدمه...
امروز با آقا مجید حرف زدم... و بدون هیچ ملاحظه ای گفت : نه !!!
البته من خودم این موضوع رو فهمیدم... یعنی حدس زدم...
حالا نمی دونم باید چیکار کنم...
- توکل ؟!!!
- باز هم ملاحظه ؟!!!
- گذشت ...
و یا برخورد ؟!!!
ولی به هر حال فرصت اندکی برای تصمیم گیری هست... کمتر از ۴ روز ...
منتظر نتیجه باشید... عکس العمل آقا مجید برام مهمه ...
سلام ممنون که به من سر زدید من یه مطلب جدید زدم خوشحال میشم اگه بهم سر بزنید.
به نظر من آزادی بهترین واژه است
خوب زمانه رنگی به خود ندید:
کندی نهفته داشت شب رنج من به دل
اما به کار روز نشاطم شتاب بود
سلام
ممنون که قابل دونستید.
من آپم.
شاد باشید.
سلام جیییگر
خوب بیدی
مرسی به من سر میزنی
به نظر من گذشت از همه چی قشنگتره
سلام ! اینقدر عباراتت کوتاهه که ادم تحریک میشه برای سردر آوردن از موضوع هر چه سریعتر انتهاش رو بفهمه
سلام دوست من .ممنونم که مفتخرم کردی و به من سر زدی.من نیز از آشناییت خوشحال شدم. سبز باشی و بمانی
من که از این حرف حساب سر در نیاوردم ...
اما می دونم بی توکل نمی شه. انشالله همیشه خداوند یار و یاورت باشه .
منم بعد از نود و بوقی آپم...
سلام
من که منظور و نفهمیدم!
آقا مجید؟؟؟؟
کاش یه توضیح میدادی
گذشت از بزرگانه اما دیدی سوء استفاده میکنی زدن بهترین راه حله
برخورد نباشه بهتره
گذشت شیرین وزیباست
موفق باشی امیر جان
روزبه روز شد
سلام .
خوبی ؟
آپ کردم دوست داشتی سر بزن .
سلام
هرچی دلت گفت اونو بکن از من بشنوی حرف دلت رو گوش کن.
یا حق......
« دل و جیگر »
دل می گه : سلام جیگر .
جیگر می گه : ببخشید با من بودید ؟!
دل می گه : خب آره دیگه جیگر جون .
جیگر خودش رو جمع و جور می کنه و می گه : بفرمایید .
دل می گه : من دلم و جیگر می خوام .
جیگر قیافه حق به جانبی به خودش می گیره و می گه : فکر کنم اشتباه گرفتید جناب !
دل می گه : ای خطا خورده ، واسه ما کلاس نیا .
جیگر واه واهی می کنه و می گه : کلاسم کجا بود ؟!
دل می گه : آی لاو یو ، به جون صاحابم همه چی دارم ، هم خونه ، هم ماشین فقط جیگرشو ندارم .
جیگر پوزخندی می زنه و می گه : تو می گی بدون من دنیا برات زندونی تنگه ، من می گم بگو عزیزم تو دروغاتم قشنگه ... خیلی پته پیسی !
دل می گه : به جون جیگر دروغ نمی گم . ببین حاضرم شاهرگم رو واسه تو بزنم ، سینه مو هم چاک تو می کنم ... آه !
جیگر می گه : اَه اَه ، ببند اون تکمه هاتو خرس پشمالو .
دل می گه : دردت بخوره به جونم الهی .
جیگر می گه : ما جیگرا اصولا ً درد نداریم ، کرم داریم . درد مال شما دلاست ، درددل !
دل می گه : بالاخره بعله یا نه ؟!
جیگر می گه : اگه مینو باشه ، شاید .
دل می گه : اینجا سرده ، بیا پس بریم یه جای باحال تر اونجا با هم چت کنیم .
جیگر هم موافقت می کنه و هر دوتا با هم می رن یه جای بهتر ، کنار آتیش و با هم شروع می کنن به چت کردن . از قضا همون طرفا یه قلوه حسود هم داشته رد می شده .
قلوهه میاد جلو و همین جور که داشته رد می شده ،
رو به دل می کنه و می گه : جیگر تو برم !
دل غیرتی می شه و با قلوه دست به یخه می شن . تو همین گیر و دار قلوه از پشت می خوره به جیگر و جیگر پرت می شه توی آتیش . دل با دیدن این صحنه دستی به سرش می کوبه و با حالت شیون و زاری جلوی آتیش می شینه و با آه سوزناکی فریاد می کشه : « جیگر مو سوزوندی ... جیگر مو سوزوندی .... »
امدم استفاده کردم و رفتم موفق باشید
قضیه احتمالا یه ربطی به سبیت و علاف گشتن تو اروپا داره !