شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

درون سینه خدا بیایید

 

صدای خش خش گلویم برگهای پاییزی روحم را می لرزاند ...... خود را به هر مشقتی که هست به پشت بام می رسانم تمام استخوان های تنم می سوزد . انگشتم را دراز می کنم و به آن سیاهی تو خالی دست می زنم ........  حالا می فهمم منظور از سینه خدا که کتاب مقدس می گفت : چیست ؟!

 می اندیشم چگونه می شود به سینه خدا راه یافت . با این نفس هایی که به هر زحمتی که شده خود را بالا می کشند. سرفه ای دیگر و چشمانم را می بندم و از ته دل سوزشی عجیب حس می کنم . گرهی در گلویم بسته شده که بعد از گریه های طولانی با هیچ بغضی باز نمی شود . نگفته بودی زندگی شوخی بردار نیست .  و نمی شود به کسی که تمام زندگی اش هستی بگویی من زندگی را زیر قیمت پس می دهم ......... نگفتی تو چگونه توانستی ؟

به سکوت گوش می دهم ، سکوت همیشه صدای تو بود.

 باد مثل دست مردی که هرگز به موهایم نرسید از لابلای موهایم می گذرد بی آنکه حس کند بوی نذرهای قبول نشده من را به خود گرفته .

پایین را نگاه می کنم در این همه ارتفاع چه می کنم؟ می توانم دستم را رها کنم و بعد از پروازی کوتاه سقوط کنم و بعد حتماً جزیی از آن سیاهی بی انتها می شوم که همه آبی می بینندش . افکارم را جمع می کنم و به چشمان تو می نگرم به آن سیاهی عمیق که همیشه وقتی عکس ام آنجا می افتاد خیس می شد، و ترجیح می دهم برگردم !

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
آیدا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 20:37 http://www.nimeyegomshodeh.blogsky.com

سلام به شما
نوشتتون رو خوندم باید بگم اونقدر خوب وصف کردید
که حرفی برای گفتن نگذاشتید
موفق باشید

تنهاترین عاشق تنها سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 20:41 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سلام
بازم دارم نظر میدم نمی دونم چرا نمی تونم دیگه بهت سر نزنم ولی اگه خواستی برو نظرات قبلیمو بخون
همین
فقط
بازم منتظرم بی وفا
فعلا...

سینا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 20:54 http://boys-e-girls.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خوبی ؟
وبلاگ جالبی دست و پا کردی... همسن جوری ادامه بده...
موفق باشی
راستی اگر خاصتی یه سری هم به من بزن و حتما در نظر سنجی شرکت کن.
بای

م.ح.غ سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 21:03 http://iekta.blogsky.com

بنظر من(که خیلی هم مهمه) اون واژه آخری رو باید فریاد کرد...
اینجوری:(با صدای خیلی بلند بخونید)
انرژی هسته ای حق مسلم ماست
انرژی هسته ای حق مسلم ماست
انرژی هسته ای حق مسلم ماست
...

nazanin & ali سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:49 http://nazi9000.blogfa.com

سلام
متن خیلی جالب بود..موفق باشی
ما آپ هستیم
منتظرت میمونیم
حتما بیا

زهرا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:52 http://baran62.blogfa.com

سلام.خیلی قشنگ بود.ساده و روان وبسیار زیبا

خزان چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 00:50 http://kheshkhesh.persianblog.com

من اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول

بارانی چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 00:54 http://baraneeeee.blogfa.com

سلام دوست من
از اینکه با وبلاگ شما آشنا شدم خیلی خوشحالم
حرفایی که مینویسی واقعا به دلم میشینه
ممنونم که به خونه ی تنهایی ام سر زدی
خیلی احساس تنهایی میکنم
من لینک شمارو تو وبلاگم قرار میدم
امیدوارم روز به روز موفقتر باشی
یا حق...
******************************
به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟

سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است .

هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ

گرم، پاسخ گوید

نیست یکتن که در این راه غم آلوده عمر ـ

قدمی، راه محبت پوید

خزان چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:06 http://kheshkhesh.persianblog.com

چه متن زیبایی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد