شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

یادداشت عجیب !

دیروز روز عجیبی بود .بیشتر از همیشه دلتنگ تو بودم.می خواستم باهات تماس بگیرم

بدجوری نگرانت بودم.ولی خوب میدونستم که احتیاجی نداری به تماس من .یه جوریم

غرورم نمی ذاشت.خوب منم به یه هم صحبت نیاز دارم ولی می دونم تو برام وقتی نداری
.

دلم به طرز عجیبی گرفته بود.فکر اینکه نکنه ناراحت باشی داشت دیوونم می کرد.هیچ

راهی نداشتم  .دیروقت بود .نمی تونستم تو رختخواب باشم.پاشدم تاقدم بزنم.اما این افکار

رهام نمی کرد. اذان صبح رو دادند. دو رکعت التماس.

وای به حال من. دل تنها.

تو اونجا تنها

من اینجا

تنها

نظرات 10 + ارسال نظر
! یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 19:56 http://alldaytimes.blogsky.com/

سلام مهندس

* * *

شناسنامه کامل من
با نوشته خیلی حال کردم
نوشته چند دقیقه پیش شما
منو یاد یه دوست انداخت
خیلی وقته باهم راه نمی ریم
نمی دونم چرا پایه نیست
... یاد خودم افتادم

* * *
تونستی یه خط پیش ما بیا
یا حق
!

دیانا دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 00:16 http://justkhodam.blosgsky.com


همیشه ماه به حوض آب می آید تا ماهی ها را به آسمان ببرد .

roya سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 15:27 http://royagothic.blogfa.com

روز قسمت بود..خدا هستی را قسمت میکرد.خدا گفت: چیزی از من بخواهید هر چه باشد00شما را خواهم داد ..سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بخشنده است.
و هر که آمد چیزی خواست..یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن..یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز..یکی دریا را انتخاب کرد و یکی
آسمان را.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد وبه خدا گفت:خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم..نه چشمانی تیز ونه جثه ای بزرگ نه بال و نه پایی..نه آسمان ونه دریا
.....تنها کمی از خودت..تنها کمی از خودت به من بده و خدا کمی نور به او داد. نام او کرم شب تاب شد.خدا گفت: آن که نوری با خود دارد بزرگ است..حتی اگر
به قدر ذره ای باشد.تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچکی پنهان می شوی و رو به دیگران گفت: کاش می دانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست..زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.

salam dostee khob :->l
man sar bezan
:d
nazaram bedi bad nist
moafagh bashio moayad

یگانه چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:45

دل من دست بردار دیگه بسه انتظار....
سلام...
وب لاگت زیباست...شاد و موفق باشی...

ف.شیدا پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 16:24 http://www.fsheida.com

سلام بامید اینکه هرگز تنها نباشی
وموفق وشاد باشی

نیلوفر جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 23:22 http://sokot-e-shgh.blogfa.com

Salam amir joon

khobi aziz

dige be man sar nemizani chera

man ke be yadetam

khob aziz man UP kardam

zood bia .. montazeram

Ghorbonet Nilofar

C U

یاس یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 17:51

امروز اتفاقی آمدم اینجا وتعجب کردم چون دقیقاحس چند شب پیش من بود...

نازنین که یه روزی شبگرد بود سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:23

عاشق شدی؟

شهرزاد چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 16:08

اگر تنها ترین تنها شدی باز هم خدا هست.

شهرزاد چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 23:52

روزی که امتحان محاسبات داشتم.در ضمن روز تولد مامان هم هست.راستشو بگو کلک دلت برای کی تنگ شده بود؟ من میشناسمش؟در هر حال خیلی خوشبخت که تو اینقدر دوسش داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد