شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

نهنگ

ته فنجان قهوه انگشت زدم. بعد خندیدم چون برای اولین بار می‌توانستم شکلی که افتاده بود را تشخیص بدهم. یک نهنگ کپل که از آب پریده بیرون و دمبش را هم پیچ داده٬ ته فنجان جا خوش کرده بود! گفتیم نهنگ یعنی چی؟ و من ریز خندیدم. یک وال خوشگل سیاه  سفید بود. پریده بود بالا تا آسمان را ببیند و خورشید را و پرنده‌ای را که عاشقش بود! نهنگ من همینطور بین آسمان و دریا خشکش زده بود. نه میفتاد توی آب و نه از سنگینی می توانست بالاتر برود.

نظرات 1 + ارسال نظر
ونداد دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:43

بابا تو دیگه کی هستی؟
چطوری نهنگ رو توی فنجان جا دادی؟

به من هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد