شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

بارانی !

 

باز بارانی شدم انگار می آید کسی
این تو و این نبض من، بشمار، می آید کسی
ذهن آبادی هنوز از قصه و رویا پر است
باز هم دست دعا بردار می آید کسی
گرچه این دلواپسی ها ساده و تکراری اند
شک ندارم، بعد از این تکرار می آید کسی

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:41 http://oddlife.blogsky.com

راستش من خیلی اتفاقی وبلاگ شما را دیدم
اسمش مجذوبم کرد
چه اسم جالبی !

[ بدون نام ] دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:42 http://www.tanineseda.persianblog.ir

سلام
امیر جان عالی بود
واقعا محشر بود لذت بردیم
یکی دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد