شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر عزیزم بخشیدمت !!!

عزیزم...می دانم که سرت شلوغ است و وقت سرخاراندن نداری...می دانم که شبها خسته ای و حوصله فک زدن نداری اما من مخت را آنچنان کار می گیرم و با سرعت ۲۲۰ کیلومتر در ثانیه با خود می برمُ که تو بی حال و بی رمق روی کاناپه می افتی و جالب اینجاست که باز هم به رویم لبخند می زنی و سرت را به نشانه تایید حرفهایم تکان می دهی...

می دانم که عاشق کاری و البته عاشق من! پس بدخلقیهای گاه و بیگاهم را ببخش... اگر بعضی وقتها حوصله شام درست کردن ندارم٬ به این معنی نیست که نمی خواهمت! نه! دلم تنهایی می خواهد...دلم خواب می خواهد و یاس را...دلم می خواهد کنار پنجره رو به شمال بنشینم و در امتداد شبهای سرد زمستانی٬ در سکوت رویا ببافم و غرق شوم...

مرا ببخش اگر قیمه ای را که می خواهی درست نمی کنم یا به جای سیب زمینی سرخ کرده٬ چیبس می ریزم! مرا ببخش اگر گاهی خانه نامرتب است و باز مرا ببخش اگر پیراهنت اتو ندارد... و شلوار مشکیت شسته نیست...!

من یک زنم...دوست ندارم لباست اتو نداشته باشد! اما چه کنم که نمی شود! برخی اوقات حساب یخچال از دستم در می رود و گوجه، خیارها و میوه ها به گل می نشینند! و سینک ظرفشویی پر از ظرف می شود...خوب وقتی خسته و بی حس از راه به خانه می رسی ٬ تنها عضوی که اول کار می کند فکم برای حرف زدن است و دیگر هیچ! تو بگو چه کنم؟ از اینکه هیچوقت از من ایرادی نمی گیری یا اعتراضی نمی کنیُ از تو ممنونم... به خاطر همه چیز می خواهمت و صورت دوست داشتنی ات را دوست می دارم! پس مرا به خاطر تمام کاستی ها ببخش و من هم تو را به خاطر تمام خوبیهایت می بخشم...

 


نظرات 2 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:16 http://sanamsiz.blogsky.com

زن باید زن باشه و مرد هم مرد اگه همه اونجایی که باید باشن بودن زندگی طعمع شیرین رویا را داشت
ممنون که سر زدی
شاد باشی

س - م سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:50

من بعد 10 سال که تجربه کردم نظر خواهم داد :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد