شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

روزی دیگر بمیر

زندگی این چند روزه‌ام در این ترانه‌ی رضا یزدانی خلاصه شده...

فعلا حرف دیگری ندارم جز همین. همه‌ی حرفهایم را این شخصیت دوست داشتنی‌ام زده. در یک ترانه‌ی عاشقانه!

"اگه عاشقت نبودم پا نمی‌داد این ترانه /  بی‌خیال بدبیاری زنده‌باد این عاشقانه"

همین الان یک اتفاق ساده، ولی عجیب برایم افتاد که شگفت مرا به فکر وا داشته...الان که دارم این نبشته را تایپ می‌کنم، علامت تعجب کیبوردم خراب شده. شاید دیگر نتوانم تعجب کنم...شاید دیگر دلیلی برای تعجب نباشد...شاید دیگر چیز عجیبی هم نباشد...هر چند هنوز علامت سوال کیبوردم خوب کار می‌کند...و این آغاز آگاهی است. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
گلوش سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 http://bia2ddb.blogsky.com

خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد