شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

بسه دیگه انتظار، تا حالا گذشته صد بهار

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی

ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی


جمعه تنها روز هفته است که تنها یک نقطه دارد  . . .
من به فدای آن خال هاشمی تو  . . .
این یک روز مال تو!
جمعه که قابل تو را ندارد  . . .

 

 برگرد کــــــه بر بهار مــــــا می خندند         یک عده به انتظار ما می خندند

دستان سیاهی که به خون آلود ست        گویند که انتظار مـــــا بیهودست

 

نظرات 8 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:37 http://kusarevelayat.parsiblog.com

سلام.راه شما...
نگاه خداست...
پلک بزنی و خواب ربوده باشدت...
بی راهه خواهی رفت...
آمدم و خواندم.زیبابودخواندم و رفتم.موفق باشید

آقا علیرضا، کامنتت از طبع شعر من هم پر بار تر بود.
عالی بود.
20

فرزانه یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:07 http://ruzegarebarfi.blogfa.com

خـــدایــا

ایــن دلــتـنــگــی هـــاے مـــرا

هــیــچ بارانی آرام نمی کند

فــکــرے کن

اشــکــ مــن طــعــنــه مــیــزنــد بــه

بــاران رحــمـــتــ اتــ

فوق العاده بود. بسیار زیبا.

زیتون یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:25 http://zatun2001.persianblog.ir

سلام

علیکم السلام

زری یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:06 http://myheart-z.mihanblog.com/

این شعر از کیه؟ خودتم شعر میگی؟

خودم هم شعر می نویسیم ولی این شعر اثر من نبود

س - م دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 http://tarnegasht.blogsky.com/

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً - الهم عجل لولیک فرج

الهم عجل لولیک فرج

س - م دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 http://tarnegasht.blogsky.com/

شرمندتم رفیق به مولا نه اینکه نمیام اینجا یا کم میام به یادت نیستم!
نه درگیرم!
با خودم با نفسم با . . .

راحت باش بگو خودتو خالی کن بگو با من هم درگیری D:
دیگه با کی درگیری داداش ؟!!!
من نوکر مرامتم رفیق بی کلک
قدمت روی چشم.
هر وقت بیایی خوش آمدی و آغوشم برایت باز و چای رفاقتم تازه دم است!

مژگان امینی دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:38 http://mozhganamini.persianblog.ir

به امید آن روز

سارا چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:53 http://asemanenili.persianblog.ir/

من از عصرهای جمعه بیزارم دلم میگیره بی حوصله میشم

این دل گرفتگی فقط در مورد شما نیست... کل هستی انتظار را زمزمه می کند... اللهم عجل لولیک الفرج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد