شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

قایم باشک (یک پست و سه منظور)

یک

آن وقت ها که بچه بودیم موقع بازی قایم باشک زمانی که نوبت چشم گذاشتن مان می شد دست های کوچک مان را روی چشم های مان می گذاشتیم و گاهی آنقدر به چشم هایمان فشار می آوردیم که اطراف آن خیس می شد. بلند از ۱ تا ۱۰ می شمردیم.گاهی از روی بچگی نگاهی از لای انگشتانمان می کردیم تا ببینیم چه خبر است! اما... حالا همه ما بزرگ شدیم.خیلی بزرگ.ولی یادمان رفت که دست های مان را از روی صورتمان برداریم. مدام از ۱ تا ۱۰ بلند می شماریم و دوباره و دوباره... این قدر به چشم هایمان فشار می آوریم که سرتا پایمان خیس می شود. ان قدر بلند از ۱ تا ۱۰ می شماریم تا هیچ چیز نشنویم هیچ چیز. خودمان نمی خواهیم ببینیم نمی خواهیم بشنویم.خودمان خودمان را محکوم به حبس و انفرادی کرده ایم. حتی دیگر از لای انگشتانمان هم نگاه نمی کنیم دریغ از یک پرتو نور.

«کوچولوهای گذشته و بزرگ های حالا بازی قایم باشک تمام شده دست هایتان را بردارید.»




دو

همه چیز از آن بازی بچگانه شروع شد... دیرگاهیست نمی آیی؟ نمی دانم ...  شاید دگر غزل نمی خواهی ...  در آن بازی کودکانه ...  در آن آغاز بی وفایی ...  باختم بازی را به تو ...  قبول ...  ! اما چرا نمی آیی؟؟؟  من چشم گذاشتم و تو پنهان شدی از مقابل چشمانم ...  از آن به بعد برنده ی بازی تو بوده ای ...  خوب می دانم ...  اینک غزل هایم دگر قافیه ندارند و در کلام می مانم ...        



بازی تمام شد و تو بازی را چه جدی گرفته ای ... شاید ...

شاید دگر نمی آیی ... شاید هم نمی خواهی ... شاید ...



سه

روزی همه دانشمندان تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند. انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 می شمرد و سپس شروع به جستجو می کرد. همه پنهان شدند الا نیوتون... نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد. دقیقا در مقابل انیشتین. انشتین شمرد...97, 98, 99 و100

او چشماشو باز کرد و دید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.

فریاد زد نیوتون بیرون( سک سک) نیوتون بیرون( سک سک)

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم!

تموم دانشمندان از مخفی گاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور می خواد ثابت کنه که نیوتون نیست... نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام که منو نیوتون بر متر مربع می کنه !و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد. بنابراین من پاسکالم! پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سک سک( !!


 

+ پ.ن :

یک دو سه چهار... شمردم تک تک / آهسته به دنبال تو رفتم با شک

وقتی که بزرگتر شدم فهمیدم  /  تمرین جدایی ست قایم باشک!

نظرات 33 + ارسال نظر
مهتاب سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:50 http://sarabomahtab.blogfa.com/




من و تو قایم باشک بازی میکنیم

تو چشم میبندی تا نگاهم را نبینی


من چشم میبندم تا جز تو را نبینم

تو هر بار چشم میگشایی مرا می یابی

من هر بار چشم میگشایم تو نیستی

و من همیشه بازنده این بازی ام.....

و چقدر همیشه بازنده بودن سخته...

پرپری سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:52 http://www.maleman.blogfa.com

می دونی من فکر می کنم تفاوت رابطه با زندگی عادی همینه که داخل رابطه بعضی بازی ها ممنوعه ن.. مثه همین قایم باشک بازی.. اگه کسی از چشم گذاشتنت برای قایم شدن استفاده کرد اصلا به خودت زحمت شمردن تا ۱۰۰ رو هم نده.. فلسفه زندگی همینه..

بهش فکر میکنم. جالب بود. مرسی

نسرین سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:18 http://www.nimerahebehesht.blogfa.com

هر سه تا زیبا بوددد در نوع خودش اما دومی انگار حرف دل من بود قلمت مانا

متشکرم از حضورتون

فرزانه سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:24 http://ruzegarebarfi.blogfa.com

تـَنهایے قـَشنگ‌تـَـــرین و بے منــت تریـَטּ حســـ ِ دنیــــاستــــ

چوטּ بـَــراے داشتـَنش نیــــاز به هیـــــچ‌کـــــَس نـَـــدارے!!

جالب بود. ممنون

فاطمه سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:33 http://nolove.persianblog.ir

سلام.ممنون.خیلی مطلبتون عالی بود.
موفق باشید

شما هم موفق باشید

فریما سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:45 http://zanbaq91.blogfa.com

سلام ممنون که به وبم سرزدید

متشکرم. باز هم میام

yasna سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:32 http://delkok.blogfa.com

بازی خیلی وقته تمام شده... شاید الان دستمامون جلو چشامون می گیریم که هم دیگه رو نبینیم ... که رومون تو هم نیفته رامون رو کج کنیم بریم... به رومون نیارم که همدیگه رو می شناسیم

درسته. حق با شماست
شاید... تا وقتی دیگر...

موشو سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:43 http://moshoooo.blogfa.com

هنگامی که چشم گشودم رفته بود
و تمام عمر به سادگی خود لعنت میفرستم
و بازی .......او

عجب باخت بدی...

ارغوان سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:46 http://www.arghanooon.blogfa.com

از بچگی بازی قایم باشک رو دوست نداشتم...

وا... پس چه بازی می کردین؟!

امیر سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:50 http://royayetanhaei.blogfa.com

جالب بود...

متشکرم

نفس سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:11 http://princess91.blogsky.com/

اصلا یادم نمیاد بچگی همچین بازی کرده باشم ولی یادمه راهنمایی این قایم باشک رو بازی میکردیم خیلی بازی خوبیه من دوست دارم
البته شما هم خیلی جالب در موردش نوشته بود
مرسی

متشکرم. بازی خوبیه...!

محیا سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:34 http://setarehayechidani.persianblog.ir

سلام.... بسیار زیبا و دلنشین

شما لطف دارین

زری سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:27 http://myheart-z.mihanblog.com/

واقعا هم این بازی تمرین جدایی هست.
اما من هنوزم مثل بچگی گاهی از لابلای انگشتام نگاه میکنم. دست خودم نیست اما دیگران این رو دوست ندارند.

خب سعی کنید دزدکی نگاه نکنید خیلی ها طاقت دیدن این نوع نگاه رو ندارند

بها ر سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:28 http://shabhayebibaran.persianblog.ir

باسلام و عرض تبریک البته باتاخیر وممنون که خبرم کردی

منم نمیدونستم قضیه شمرلعنتی رو یعنی ادما اینقدر زود عوض میشن//؟؟؟به چه بهایی خودشونو میفروشند؟

به حس دنیا طلبی... به حس فراموش کردن خدا ...

کاش این نظرتون رو توی پست خودش می نوشتید.

انیس سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:35 http://saddarsadsafa.blogfa.com

ســــــــــلام اختیار داری داداشی مر30

منم لینکت کردم.... آپ جالی بود مخصوصا نیتونش....

متشکرم.

نیوتنه دیگه...

سجاد سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:22 http://meraj14.mihanblog.com/post/98

سلام....
واقعا بازی قایم باشک دوست داشتنی بود و خوبی اش به این بود که همش تا 10 چشممان را می بستیم ولی الان که بزرگ شدیم همیشه چشمانمان بسته است و بصیرت لازم در امور زندگی را نداریم ...استفاده کردم

موفق باشی. مهم جان مطلب بود که شما گرفتی. متشکرم

دختر خاکستری سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:05 http://dokhtarekhakestari.blogfa.com

میپسندم زمستان را...
که معافم میکند از پنهان کردن دردی که در صدایم میپیچد
اشکی در نگاهم میچرخد و به همه میگویم سرماخورده ام...!

وا... وسطه تابستان و تمجید از زمستان

niloofar سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:11 http://niloofarshab.blogfa.com/9102.aspx

چشمانم را که می بندم
خواب مرا نمی برد
تو را می آورد
از میان فزسنگ ها فاصله...

قشنگ بود. متشکرم

niloofar سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:19 http://niloofarshab.blogfa.com/9102.aspx

چشمانت را ببند
اما این بار
کمی فکر کن
که بود و نبود من
فرقی هم می کند؟

نگاه متفاوتی به بود و نبود. متشکرم و استفاده کردم

پرنیان سرد سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:00

سلام
اولا این خیلی خوبه که معلومه روزهای تعطیل در خدمت خانواده هستی آفرین برشما انشالله سایتون سال های سال برسر خانواده مستدام باشه
ثانیا این که کسی که از پیش چشمان شما پنهان شد شاید از اینکه زیر چشمی نگاهش می کردی وبه قول همون بچگی ها جر زدی دلش شکسته و رفته شاید هم رفته تا گمشده ی یه چشم بذار دیگه بشه

سلام
متشکرم از نظر جالبتون. بابت دعای خیرتون هم بسیار سپاسگزارم. بله روز تعطیل در کنار خانواده به سر می برم و فارغ از محیط مجازی می شوم.
ولی ای کاش لینک وبلاگتون رو فراموش نمیکردید.

محبوب سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:32

دروووووووووووووووووووووووووود
من واقعنکی نیستم. اما میام سر میزنم به دوستام. راستش فک کنم یه ماهی طول بکشه تا با آرامش بیام و بنویسم. فعلا درگیر همون مشغله ناگهانی.
یک: خیلی زیبا و تامل برانگیز بود. اما من کوچیک هم که بودم نه به خودم نه به چشمام فشار نمیاوردم. (آیکون یک کودک بزرگ شده ی شیرازی) تا دلت بخواد هم جر میزدم تا جایی که جا داشت :دی. ساید یک دلیلش اینه که گاهی آرامش انفرادی بیشتر میشود...

دو:
به یاد ایام کودکی
هر شب
چشم می گذارم
و می شمارم
ده ... بیست ...
سی ... چهل ...
سال شد

اما تو نیامدی !
.
.
.
کجایی ؟!
.
.
.
قبول !
.
.
.
من سوختم !
.......
(فرهاد. سلطانی)

سه: (اون آیکونی که ولو شده رو زمین دستش رو دلشه و داره قاه قاه میخنده. اگه دم دست نبود اون آیکونی که فکش بالا پایین میشه و قاه قاه میخنده هم صدق میکنه)

+ والا بچگی خیلی تو قایم باشک شرکت نکردم. تازه یه اعترافی: من به قایم باشک میگفتم قایم موشک :دی حتی الانم گاهی میگم (اینچنین انسان صادقی هستم ها:دی) ولی تا دلت بخواد بالا بلندووو بازی کردم البته نمیدونم این بالا بلندووو تمرین چی بود. فک کنم تمرین قد بلند شدن بوده احتمالا (پیدا کنید پرتغال فروش را)

++ با تاخیر روز جهانی جوراب که در ایران به روز پدر معروف است مبارک

+++ یک استادی قرار بود یک چیزی برای ما ایمیل کند. دستش پیشاپیش مرسی

سلام
بسیار متشکرم از حوصله کم نظیرتون در نظرنویسی برای وبلاگ من! به جای این همه لطف بهتر نیست یه کم وقت بذارید واسه نوشتن توی وبلاگ خودتون کاکو؟
بالا بلندوووو تا حالا فکر نکرده بودم شیرازیها در هر جای ممکن از ووو به جای ییی استفاده میکنن!

+ جر زنی کار خوبی نیست. مزه بازی رو می بره!
+ از شعر آقای سلطانی خیلی خوشم اومد. نوستالوژی بود...
+ وصف الآیکون نصف الآیکون. ممنونم
+ از نوع تبریکتون خوشم نیومد. (صادق هستم)
+ ؟؟؟؟

محبوب سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:04

نمیدونم چرا حس میکنم این دختره تو عکس سومیه قهر کرده

آشتیه آشتیه... از خودش بپرس!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:27

بسیارررررررررررررر زیبا بود امیرم
یه مدت زیاد نبودم وای چقد دلم برات تنگ شده بود

متشکرم دوست عزیز.
ولی ببخشید شما؟
من آبرو دارما... سریعا خودتون رو با هویت کامل و اصل مدارک به اینجانب معرفی کنید.

ایشاله که آقا سعید هستی!
من کوچیکتم مسافر.خوش اومدی به خونه ت...

فرشته سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:39 http://koochebaghekhateraat.persianblog.ir/

چشم گذاشتم ...
رفتی...
تا همیشه شمردن شرط بازی نبود...

ما کامپیوتری ها به اینجا که میرسیم میگیم حلقه، باید شرط خاتمه داشته باشه وگرنه میافته تویه یه "اینفینیتیو لوپ"!

مرسی. جالب بود

samira سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:02 http://yasi2000.blogfa.com

دلم کم گرفته بود اومدم اینجا بدترم شدم
خیلی قشنگ به تصویر کشیدی
ای ول

اینجا که شاد شاده!
متشکرم.

samira سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:02 http://yasi2000.blogfa.com

همیـــشه میگفتـــــی :
مـــــــن ، یه تار مُوی تو را به هیچ کَس نمیــــــدَهم!
اینقَدر تار های مویِ مَن را ...
به این و آن دادی تا کَچَــــل شدم !
حـــــــالا برو دســـــت از سر کچلم بردار....!

خیلی قشنگ بود... فک کن چرا حسن کچل اینطوری شده! قشنگ و با مزه بود

zari سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:29 http://shekvehbakhoda.blogfa.com

salam

kheiliiiiiii ziba bood

vaghean lezat bordam

ba khoondanesh ham yade khatereha oftadam

ham be fekr foro raftam

kholase baram kheili jazab bood

mamnoon babate davatet

bedrood

متشکرم از حضورتون. جمع حس بازی کودکانه و بازیه روزگاره... گاهی اوقات خنده آور و بعضی وقتا کسالت بار...!
در کل خاطره انگیز...

ونوس و علی سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:34 http://www.faryade-yas.blogfa.com

سلام
مطلب جالب بود مخصوصا آخرش که پاسکال سرش کلاه رفت ...
ممنون ..
موفق باشی.

اگه اون هم دانشمنده انداخته گردن یکی دیگه... فکر خودت باش رفیق!

تنها عاشق سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:36 http://man1vato2.blogfa.com/

درود
ممنونم بهم سر زدی
آپت رو دوست داشتم
خوب بود

موفق باشی.
متشکرم

دختر شب سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:38 http://starlit313.blogfa.com

یک : حقیقتی ست تلخ . . .
دو: . . .!
سه : اووووووفففف...باحال بووود
در کل پست پر دردی بود
عاشق اینم :

فائزه چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 http://roz54.persianblog.ir

سلام
یادش بخیر کودکی آدم از هر چی غم تو دنیابی خبر بود

خودتون میگید کودکی!
ولی هر چی که بود یادش به خیر

زهرا پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:53 http://www.mortality73.blogfa.com

سلام
ممنون از دعوتت!
قشنگ بود...من از دومیش بیشتر خوشم اومد.
ممنونم.

لطف کردید آمدید

شوهرجان شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:16 http://pws.blogsky.com

پشت همین شعرهای کوتاه پنهان شو

شاید تورا پیدا کنم

سـُک سـُک !!

و عشــق ...

سالهاست اینگونه مرا بازی میدهد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد