شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

ثروت عظیم!

فحش یکی از اصول ایجاد تعادل در آدمیزاد است. اگر فحش وجود نداشته باشد، بله، آدمی دق می کند. بیشتر از تعداد و نوع فحش هرزبانی می شود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی می کنند سر درآورد و رابطه بین شان را کشف کرد .زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد «فحش آبدار» زیاد دارد. ما که سر این ثروت عظیم نشسته ایم چرا ولخرجی نکنیم؟! (صادق هدایت)


 


پ.ن.1: یه چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند ، نمی شود گفت ، نمی شود فهماند، آدم را مسخره میکنند.

پ.ن.2: دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار.... بوسه ای نزدیک است!

پ.ن.3: یکی کلمه می نویسد. یکی جمله ها را می بلعد و من خط به خط تو را می بویم .

پ.ن.4: تو بی آنکه بخواهم تمام شدی، همان طور که بی آنکه بخواهم تمام من شده بودی.

پ.ن.5: هروقت پیش خودت گفتی این دیگه با بقیه فرق داره بدون اونم پیش خودش گفته اینم یه خریه مثل بقیه...!

پ.ن.6: یادمون باشه، گذشته ی هر کی فقط و فقط مال خودشه و ما نباید اونو شخم بزنیم.

پ.ن.7: شکل عکسات که نیستی! حداقل شکل حرفات باش....

 

پاسخ خصوصی به کامنت آجی : آقای س حالش خوبه. نگرانش نباش.

. . . 
این سه تا نقطه را برای تو گذاشته ام ! 
همیشه اینها نشانه ی سانسور نیست.
هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده ! 
مثل من که وقتی نگاهت کنم سه نقطه بیشتر نمی بینم ! 
تو ، من و خدا .

نظرات 15 + ارسال نظر
فامیل دور یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 21:42

سلام نوشته هاتون مخاطب خاصی داره؟

سلام

به جز پاسخ خصوصی در این پست مخاطب خاص ندارم.

لطفا اگه مخاطب مناسب قابل اعتماد خوش برخورد مایه دار دارید، معرفی بکنید که نوشته های ما را بخواند و کیفور شود!

مسعود دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:27

فحش را -هر چند بعضی وقتها مخاطب لایقش است- نمی پسندم، چه آبدار چه بی آب!

به نظرت خود هدایت در خرج این ثروت "عظیم" چه جوری بوده؟

زبان هدایت، زبانی رکیک و فحاش است و گویی آدمی را یکسرده در شکم و اسافل اعضاء تعریف می‌کند. در این زبان، اثری از نزاکت ادبی و پختگی نثر و حتی رعایت اصول درست‌نویسی زبان فارسی دیده نمی‌شود. نثر هدایت مثل روان او آشفته و شلخته است و صبغهٔ آلودگی و تلخی و بیماری دارد ..."

اصل مقاله را می توانید با کلیک بر روی گزینهٔ ادامه مطلب یا لینک زیر ، مطالعه نمایید :
"صادق هدایت، آیینة تمام نمای شبه‌مدرنیتة بیمار ایران"
http://www.bashgah.net/pages-8553.html

[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:09

درود خیلی جالب بود.ممنون که بهم سرمیزنی دوست گرامی آیا با تبادل لینک موافقی؟

مرسی. خواهش میکنم.
با تبادل لینک هم موافقم.
اسم و آدرستون؟

محبوبه دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:15

این صادق هدایت عجب انسان خاصی بوده اند!

اینقدر آدم خاصی بوده که حیف است فحش هم نثارش شود!

جهت اطلاعات بیشتر به لینکک زیر مراجعه کنید:

http://www.sa-hedayat.blogfa.com/

هلیا دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:53 http://www.00mn00.mihanblog.com

سلام
مرسی از حضورت
خوب بود
لبنکت کنم؟

آره دیگه...

منتظر چی هستی؟

چرا دست دست میکنی؟

الان یکی دیگه لینکم میکنه ها...!

شوهرجان دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:17 http://pws.blogsky.com

من "تــــــو" را به دلم قول داده ام

نگذار بد قول شوم ..

روزهایى که مى بینمت
"نفسم میگیرد"
وروزهایى که نیستى
"دلم"
اما تو باش... تحمل اولى آسانتر است..!!!

شوهرجان دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:19 http://pws.blogsky.com

تو که نباشی هر روز همان روز مباداست...

تو ، من و خدا !

الهام دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:48 http://dolfin222.blogfa.com

بله ماها هم که ازین ثروت بی نصیبیم و کلا در خفا و تنهایی هم این آبدار و آب ندارها بر زبانمان نمی آید...


چه باید بکنیم ما پاستوریزه هاا..



از من هموژنیزه استریل می پرسید؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:48

انشای دانش آموز کلاس دوم دبستان:

ما حیوانات را خیلی‌ دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف می‌زنیم ، بابایمان هم همینطور. بابایمان همیشه وقتی‌ با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد می‌کند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟
چند روز پیش وقتی‌ ما با مامانمان و بابایمان می رفتیم خونه عمه زهرا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو، پیاده می شم همچین می زنمت که به خر بگی‌ زن دایی، بابایمان هم گفت: برو بینیم بابا جوجه و عین قرقی پرید پایین ولی‌ آقاهه از بابایمان خیلی‌ گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد.
بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم داری آخه؟ خرس گنده مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟
ما نتیجه می گیریم که خیلی‌ خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتونیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و در موردشان حرف بزنیم و و نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه کار باید می کردیم!!

یه کم فحش عنایت بفرمایید.

آهان یادم نبود یقینا ادبتون رفته بالای درخت!

خانومِ میم دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 16:43 http://66-64.blogsky.com/

سلام
اولاً ممنونم سر زدید و بعدشم عذر میخوام ک ناراحتتون کردم

برام تعجب آوره ک ی آقایی همچین وبلاگی دارن! معمولاً مردها همچین سلیقه هایی برای وبلاگ نوشتن و این رنگ و جمع آوریِ اینهمه جملاتِ خوب ندارن!
ببخشید البته جسارتِ...

راجع به پ.ن 1 و 2 بشدت موافقم!

متشکرم از حضورتون. شما هم بسیار واقع گرایانه می نویسید. قلمتان ستودنی ست.

از ارائه نظرتان هم سپاسگزارم.

دریا دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:15

سلام امیر جان

خوبی؟

ترانه ی خیلی قشنگی رو انتخاب کردی

مرسی. ممنون

مریم سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:32

چه جوری دلت اومد؟!!!

این همه قصاوت و از کجا تو خودت جمع کردی؟!!!

اره! عاشق پیشگی هم لاف بزرگی بود!

لاف هم یه جور فحشه؟!

مرسی از حضورتون

شوهرجان سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:39 http://pws.blogsky.com

یعنی مزخرف ترین لحظه توی زندگی اون وقتیه که …
با پسر داییت دعوات میشه …
و نمیتونی بهش فحش عمه بدی…. !!

آره. همینطوره!

پونی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 http://pppooonnnyyy.blogfa.com

این چرا شکلک گل نداره؟

همونی که نداره تقدیم شما

مرسی.

اینجا خیلی چیزهای دیگه هم نداره ها...

فرشته سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:25

سلام...واقعا ممنون....درست فهمیدم که آقایون خیلی خوب همدیگه رو درک میکنن.....

شکر....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد