شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

دق الباب


آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت 
 
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد 
 
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت


 

پ.ن.1: رفتنت، ناگهان پریدن پرنده هاست 

 پ.ن.2: این آهنگ هم حس عجیبی برام تداعی میکنه. مثل دل دو حرفی، مثل من، مثل تو

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:06

مثل دل دو حرفی . مثل من. مثل تو...

همیشه توی نوشته هاتون انگار یه چیزی گم شده که خواننده باید دنبالش بگرده...

اخ که من چقدر دست و پا چلفتی ام ! همیشه همه چیزو گم میکنم!



خب حواستون رو جمع کنید!
حالا چی گم کردین ؟!

masi یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:15 http://www.yasyas-66.blogfa.com

چقدر این شعر قشنگه خیلى این شعر و دوست دارم
دست شما درد نکنه

خواهش میکنم.

شما لطف دارید.

فرزانه یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 15:23 http://eshghmamnoe-f2.blogfa.com

شعر قشنگیه

متشکرم از شما.

خانومِ میم دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 http://66-64.blogsky.com/

مخاطب خاص شما همسرتونه؟؟؟

خب البته واضح و مبرهن است. یعنی به نظر شما مبرهن نیست؟!
وبلاگ یه فضای عمومیه... جای حرفای در گوشی و قایم باشک بازی نیست. هر کلامی جایز نیست نوشته بشه و...

ممنون از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد