به
موسم آمدنت
تمام مسیر را گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟
یکهزار و سیصد و نود تو...
در ستایش چشمهایت،شعری نمی توان گفت. تنها باید تماشا کرد، مست شد و رفت!
از
تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند
چیست؟
عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل
آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟
پ.ن.1: گویند دعا وقت سحر اجابت می شود. آرزویی کردم. به زیبایی نگاهت...
پ.ن.2: وابسته اش کن به آغوشت؛ به بوسه هایت، به مزه لبانت... نمک گیرت که شد، دیگر ترک کردن بی معنی ست...
پ.ن.3: میان این همه علت، من معلولم. میان این همه اجبار، تو مجبوری. مجهولش کجاست؟!
سایه ای بود و پناهی بود و نیست
شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد
سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
" هست " ناگه " نیست" گردد در
نظر
باورم شد ، این من ناباورم
روی دوش خویش او را می برم!
می برم او را که آورده مرا
پاس ایامی که پرورده مرا
می برم در خاک مدفونش کنم
از حساب خویش بیرونش کنم
راست میگویم جز این منظور نیست
چشم شاعر از حواشی دور نیست
مثل من ده ها تن دیگر به راه
جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه
منتظر تا بارشان خالی شود
نوبت نشخوار و نقالی شود
هر یکی همصحبتی پیدا کند
صحبت از هر جا به جز اینجا کند
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
خوش به حالت ، خوش به حالت ای مادر
شب
در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهای من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
وقتی
گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
پ.ن.1: هر چه فریاد است از چشمان او خواهم شنید! / هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند
پ.ن.2: داد چشمان تو در کشتن من دست به هم / فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم...
پ.ن.3: این چشم ها، از من دلیل تازه می خواهند...
پ.ن.4: من دفتری پُر از غزلم، ناب ِ ناب ِ ناب... چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است!
پ.ن.5: آمدی، چشمم روشن شد... رفتی، چشمم تر...
بگذار برایت چای بیاورم، راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادی بخش است مثل حضور شعر!
تو
نیستی
اما من برایت چای میریزم
دیروز
هم
نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم
دیگر
چه فرق میکند؟
باشی یا نباشی
من با تو زندگی میکنم!
پ.ن.1: تو چای می نوشی و من... قند در دلم آب می شود.
پ.ن.2: تو رفته ای و بحران نوشیدن چای بی تو در این خانه، مهمترین بحران خاورمیانه است.
پ.ن.3: دوباره در دلم انگار، چای دم کردند...
پ.ن.4: تو رفتی. من هم نمردم، درست مثل همین چای، بی قند!
پ.ن.5: در غربت چشمان تو؛ چایی نمی چسبد!
پ.ن.6: چای را شیرین میکنم، طعم تلخ لحظهها، فرقی نمیکند...
پ.ن.7: یک لیوان چای گرم و دو حبه قند و شاعرانه ترین باران بهاری... با تو زندگیم جاودان است.
پ.ن.8: مهمان منی، نوش جانت...چای رفاقت من، همیشه تازه دم است .
می خواهم گوش باد را بگیرم که این همه دور موهایت نپیچد و با زندگی ام بازی نکند. تو هم کاری بکن. مثلا دکمه پیراهنت را ببند... مثلا دامنت را جمع کن... و فکر کن پیاده رو خیس است!
با خنده کاشتی
به دل خلق «کاش ها»
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها
گیسو به
هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها
پ.ن.1: سلسلهی موی دوست، حلقهی دام بلاست!
پ.ن.2: بوی موهات؛ زیر بارون... بوی گندم زار نمناک، بوی شوره زار خیس، بوی خیس تن خاک.
پ.ن.3: کاش امشب، موهایت را تاب ندهی. دلتنگیهایم را با هزار بدبختی خوابانده ام!
پ.ن.4: مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند / هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند.
پ.ن.5: وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی...
پ.ن.6: بیان کردم حدیث دوری و شرح شب هجران / پریشان کرد زلف و گفت؛ از زلفم پریشان تر؟
پ.ن.7: آری، همه باخت بود سرتاسر عمر / دستی که به گیسوی تو بُردم، بُردم...
طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر
بوسه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانه کرد
تو مال من و باقی دنیا به جهنم
با روح ترک خورده مدارا به جهنم
دست من و سیب تو و این وسوسه ی خام
افسانه ی کال من و حوا به جهنم
خطی است میان من و تو واژه ی هنجار
این خط کج فاقد معنا به جهنم
انگار جز تو انکار تو راه دگری نیست
اثبات تو و ختم غزل ها به جهنم
دیگر پرم از عقده ی تکرار ردیفم
بابا به جهنم به جهنم به جهنم!
آغاز می کنم غزلم را به نام تو
جان من فدای قیمت یک تار موی تو !
نزدیکتر به تو... نه! تو نزدیک تر به من...!
اصلاُ نه این نه آن...! فقط از پیش من نرو
بانو ! تمام بُعد زمان رو به روی ماست!
تاریخ ، حرف کهنه و این عشق و حرف نو !
می آیی و دوباره رصد می کنی... مرا!
شک می کنی... دوباره رصد... دوباره... دو
نه! ...صد هزار باره...! یقین می کنی...! و بعد:
تاریخ نو : 1/ 1/ یکسال بعد تو !!
پ.ن: شیرین لبی شیرین تبار / مست و میآلود و خمار / مه پارهای بی بند و بار / با عشوههای بی شمار / هم کرده یاران را ملول / هم برده از دلها قرار / مجموع مه رویان کنار / تو یار بی همتا کنار / زلفت چو افشان میکنی / ما را پریشان میکنی / آخر من از گیسوی تو / خود را بیاویزم به دار / یاران هوار، مردم هوار / از دست این بی بند و بار / از دست این دیوانه یار / از کف بدادم اعتبار / می میزنم جام پیاپی میزنم / هی میزنم هی میزنم بی اختیار / کندوی کامت را بیار / بر کام بیمارم گذار / تا جان فزاید کام تو / بر جان این دل خستهٔ بشکسته تار.
من
برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما
امان از تو
امان از زن ها
همیشه دیر حاضر می شوید . . .
پ.ن.1 : کوتاه می گویم دوستت دارم اما از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم.
پ.ن.2 : همیشه دورنماها خواستنی ترند. مثل سراب، مثل فردا، مثل تو …
پ.ن.3: این روزها خیلی چیزها دست من نیست، مثلا دستهایت.
پ.ن.4: به دلم نشستی ولی دو زانو ! معذب نباش ، برو عقب قشنگ تکیه بده ، پاهاتم دراز کن ، این دل فقط جای توئه .
پ.ن.5 : عشق هرگز قادر به تملک نیست ، عشق آزادی بخشیدن به دیگری است ؛ هدیه ای نامشروط است... عشق معامله نیست !
داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد
پ.ن.1: فایل صوتی مذکور را از ایـنـجـا دانلود کنید.
پ.ن.2: فایل PDF نمایشنامه را از ایـنـجـا دانلود کنید.
پ.ن.3: حالا میشه تو یه جوری بگی آ که انگار میخوای همه ی گلهای سرخ من رو بگیری؟
زن بگو آ.
مرد آ.
زن مهربون تر، آ.
مرد آ.
زن آهسته تر، آ.
مرد آ.
زن من یه آی لطیف تر می خوام، آ.
مرد آ.
زن با صدای بلند اما لطیف، آ.
مرد آ.
زن بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی دوستم داری.
مرد آ.
زن بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی خوشگلم.
مرد آ.
دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلندتر است “ مادر ” نوشته می شود ولی “ فرشته ” خوانده می شود . . . |