شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

بهم بگو که دارم دیوونت می کنم...

داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد

 


پ.ن.1: فایل صوتی مذکور را از ایـنـجـا دانلود کنید.

پ.ن.2: فایل PDF نمایشنامه را از ایـنـجـا دانلود کنید.

پ.ن.3: حالا میشه تو یه جوری بگی آ که انگار میخوای همه ی گلهای سرخ من رو بگیری؟

 

زن    بگو آ.

مرد   آ.

زن    مهربون تر، آ.

مرد   آ.

زن    آهسته تر، آ.

مرد   آ.

زن    من یه آی لطیف تر می خوام، آ.

مرد   آ.

زن    با صدای بلند اما لطیف، آ.

مرد   آ.

زن    بگو آ، یه جوری که انگار می­خوای بهم بگی دوستم داری.

مرد   آ.

زن    بگو آ ، یه جوری که انگار می­خوای بهم بگی خوشگلم.

مرد   آ.

ادامه مطلب ...

… و من بدون لباس‌هایت سرما می‌خورم!


من برای سالها مینویسم... سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند...

فریاد می زد : خوش به حالت که مرا یادت نیست... خوش به حالت که دلت آرام است... خوش به حالت!

می گفت : گاهی باید کم باشی تا کمبودت احساس شود. نه اینکه نباشی تا نبودنت عادت شود...

می گفت : یادت باشد ، این روزها اگر کسی به تو گفت عاشقتم ، بپرس تا ساعت چند؟!

و یادم باشه تو برای من خود غرورمی ، من غرورم را رها نمی کنم... فوق فوقش یه روز میبوسمت!


پ.ن.1 : ببخش ، بلد نیستم تنها باشم . تو نباشی، "سر زلف دگری"....!

در میان هلهله دیگران، سهم من اشک و حسرت

دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلندتر است


“ مادر ” نوشته می شود ولی “ فرشته ” خوانده می شود . . .

 

از ﻣﻦ ﺑه ﻣﻦ ﻧﺰدﯾﮏ ﺗﺮ... ﺗﻮ ... بعد او !

عاشقانه ای برای ﺣﻀرت اردیبهشت...!

سلام سایه نشین عاشقانه ھای من! ﺣاﻻ که برایت نامه می نویسم اولین ثانیه ھای آمدن توست. تو آمده ای و از پشت پنجره به من چشم دوخته ای! به قد کشیدن عشق در چشمان مردی که خطوط چهره اش عمیق تر و بیشتر از ھمیشه شده اند!

باﻻخره آمدی! بعد از ھزاران نامه ای که برایت نوشتم و بی ﺟواب ﮔذاشتی... بعد از سیصد و سی و پنج شب باز ھم این دل را ھوایی کردی! آمدی... بعد از ماه ھا چشم دوختن به ﺟاده ی بی ﺣوﺻله ی ﻓصل ھا... بعد از عشق پاشی ھای ناشیانه ی من به ﺣوالی نگاھت... پس از آن ھمه انتظار...

بهانه ی ھمیشگی شاعرانگی ام!

می دانی در قاموس دل من اردیبهشت یعنی چه؟ اردیبهشت یعنی نفس کشیدن برای آنکه قرار دل توست... اردیبهشت یعنی لبخند آسمانی خدا به روی ﻓصل ھا ، یعنی آرام ﮔرﻓتن زیر سایه ی درخت ھای از ھمیشه سبزتر کوچه ھای خاطره! یعنی خیس باران عشق شدن از ھمان باران ھا که آسمان ، ھر اردیبهشت ﻓقط با لهجه ی آسمانی تو قرائتش می کند... می دانی؟ از تو که پنهان نیست این روزھا عجیب بی قرارم... تو آمده ای ولی ھنوز پرنده ی آرامش به آشیانه ی دلم برنگشته است... این روزھا دل ﮔرﻓته تر از آنم که تو ﻓکر می کنی عزیزم ...

ماه ترین ماه من !

دلم ﻓنجانی عشق داغ می خواھد در کنج کاﻓه ای تاریک در این شهر پر از چراغ... اصلا دلم می خواھد بنشینم چشمهایم را ببندم و تو را بو بکشم که در ﺣوالی ام قدم می زنی . دلم میخواھد به تو بگویم : مساﻓرم... آن روز بارانی که یادت ھست؟ و تو...

ﺣاﻻ کمی بیا نزدیک تر... میخواھم روی ماه ات را ببوسم... می خواھم تو را بو بکشم به قدر 31 روز عاشقی و پس اندازش کنم و مزه مزه ات کنم به وقت دلتنگی چشمهایم و تشنگی کلماتم...

ماه من! نام مرا در ﮔوش ابرھا بخوان... بگذار این اردیبهشت، بارانی ترین اردیبهشت ھا شود در چشم اھالی زمین... بگذار ھمه عطر دست مرا بگیرند... بوی نگاههای نافذ چشمهای منتظر شاعری که ھنور چشم انتظار بهار است...!

 

اردیبهشت دستان تو را میخواھم در این اردیبهشت.

 

این روزھای بهاری عاشق تر از ھر لحظه، دلم به بودن تو خوش است. ھمین بودنت برای تمام روزھا و شبهای تنهایی ام کاﻓی ست. این روزھا چشم به راه بارانم و تشنه ام و نگاھم را به آسمان چشمهای تو می دوزم. نگاه تو مرا به معراج می برد و از چرخش عاشقانه ی دراویش قونیه بی نیاز می کند!

زیبا... چشم تو شعر، چشم تو شاعر است...

من دزد شعرهای چشم تو هستم!

 

پ.ن1 : روی ﺻحبتم با برخی اﻓراد است که این امر بر آنها مشتبه شده که مقصد و مقصود کلامم آن ھایند! خواھشا ھر" تویی " را به خود نگیرید! مخلص کلام... "ﻏریبه " ھا این مطالب را به نام خود تمام نکنند!

پ.ن2: شرمنده ولی از اﻓرادی که با نام مستعار نظراتشان را می نویسند خوشم نمی آید! یا با اسم ﺣقیقی خود نظر بگذارید یا اﺻلا نگذارید!

پ.ن3: قسم به عشق کوھی ھستم که دلباخته ی ابری مساﻓر شد...تا قلب بهار... بدرود!

پ.ن.زندگی: سالروز میلادت مبارک.

و مسافر؛ رفتنى ست...‏

نه چتر با خود داشت

نه روزنامه
نه چمدان.
عاشقش شدم!
از کجا باید می‌دانستم مسافر است؟

زیباتر شعری برای گفتن

شاعر که میشوی گله ها فرق می کند / کم کم عیار حوصله ها فرق می کند

احساس میکنی همه دورند از دلت / انگار نوع فاصله ها فرق می کند

یک میشوی که با یک دیگر دوتا شوی / از بخت بد معادله ها فرق می کند!

با بیت های غم زده درگیر می شوی / حتی همین مجادله ها فرق می کند

اما غزل به نقطه ی پایان نمی رسد / شاعر! حساب غائله ها فرق می کند

(محمد نجفی نوکاشتی)

 


نسبتِ سنگ به این کوهِ شناور بدهید /  چند دشنامِ حسابی به کبوتر بدهید

مطمئن باش که من رفته ام از زندگی ات / خبرِ مرگِ تبر را به صنوبر بدهید

موقع خواندنِ این قصه بخندید آرام /  ناله اما پس از این زمزمه ها سر بدهید

رویِ یک پرچم مشکی بنویسید اینست /  آخرِ عشق و به یک عاشقِ دیگر بدهید

امشب که به این نتیجه رسیدم عوض شدم /  از پشتِ بامتان که پریدم عوض شدم !

مثلِ کلاغِ خسته ی پایانِ قصه ها / من هم به خانه ام نرسیدم عوض شدم

(مجید پارسا)

 

پ.ن.1 : برخی غزلهای معاصر هم انگاری زیبایی اندام کار می کنند و کم از ظرافتهای شعر کهن ندارند، چه بسا که یک سر و گردن هم بالاترند. خاصیت رسانایی بهتری هم دارند!

پ.ن.2 : شاهکار غزل دوم ، تغییر ردیف و قافیه در وسط شعر است. با دقت یکبار دیگر بخوانید.

اگه گفتین؟

سلام دوستان

امروز توی بازار اینجا یه خوردنی خوشمزه پیدا کردم. اگه گفتید اسمش چیه؟ برای محفوظ بودن حق دوستان هر نفر(وبلاگ) می تواند به 2 مورد اشاره کند. هفته بعد پاسخ صحیح در زیر همین تصویر درج می گردد. به جهت محفوظ بودن پاسخها، کامنتهای این پست تا زمان ارائه پاسخ، تایید نمیگردد.

دوستانی که موفق شوند درست حدس بزنند با عبارت "گل گفتی آی گل گفتی، مثل بلبل گفتی" مورد عنایت و تشویق قرار می گیرند.



پاسخ : عناب

عناب هم میوه ای خوشمزه و هم دارویی گیاهی به شمار می رود. عناب، بومی مناطق گرمسیر است. کشت آن در شمال آفریقا ، جنوب اروپا و نواحی مدیترانه رواج دارد.
عناب را خرمای چینی یا خرمای قرمز نیز می نامند، زیرا هم شیرین است و هم یک هسته مانند خرما دارد.
برگ های درخت عناب، کوچک، زیبا، شفاف، ‌متناوب و دندانه دار است. گل های آن کوچک و به رنگ سبز مایل به زرد می باشد. میوه ی عناب به رنگ قرمز و به شکل تخم مرغ و دارای یک هسته است.
طعم عناب کمی شیرین است. این میوه قدرت ماهیچه ها و توان بدنی را افزایش می دهد.
عناب خشک، آرام بخش، ضد سرطان، ضد بیماری های تنفسی، بند آورنده خون و مقوی است. تصفیه کننده خون بوده و به هضم غذا کمک می کند. در درمان نامرتب بودن ضربان قلب، عرق شبانه و تعریق زیاد بدن استفاده می شود. 
ریشه گیاه عناب در درمان سوء هاضمه مفید است.

ما وقع - وجهة نظر


حرف که خیلی هست... از کدامش برایت بنویسم؟ از سفرنامه های نانوشته؟ از خطبه متقین که چند هفته است دچارش شده ام ( عَظُمَ اَلخَالِقُ فِی أَنفُسهمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعیُنهمْ )؟  از دوستی که از من رنجید و کاش می دانست دوستی فقط به تمجید و تعریف نیست... 

عصر یکشنبه بود. داشتم در خیابان عبدالعزیز قدم می زدم. یک دفعه صدایی شنیدم. نتوانستم بفهمم چه صدایی است انگار این صدا را سالها قبل شنیده بودم انگار یک جایی در حافظه دراز مدت من حک شده بود و حالا یک عالم گرد و خاک رویش تلنبار شده بود. صدا آشنا بود اما نمی دانستم صدای چیست.

همانجا وسط پیاده رو ایستادم و صدا را تعقیب کردم. دیدم از پنجره ی یکی از همین تاکسی های کرم رنگ بیرون زده. یادم آمد! صدای نی استاد موسوی بود. صدا مرا به نیستان خودم برد و دوباره از خودم پرسیدم من اینجا چه می کنم؟

برگشتم به ۱۴ سال قبل سالهای آخر دبیرستان و بعد کنکور. آن روزها از MP3 پلیر و آی پاد و این اسباب بازی ها خبری نبود. دوره ی نوار کاست بود و کیفیت بالای آنالوگ نه این قرتی بازی های دیجیتال و الگوریتم های فشرده سازی که ابهت صدا را خفه می کنند. دو نوار کاست داشتم از تک نوازی نی استاد موسوی. شبها که مساله حل می کردم یا تست می زدم این دو نوار بارها و بارها می چرخیدند و من انگار به یک دنباله ی بی نهایت پیوند خورده بودم که پایانی نداشت...

یک قسمت کوتاه در آپارات پیدا کردم که از اینجا دانلود کنید.

به تو مبتلا شدم

مثل همیشه برای تو می نویسم تو به نیت هر که دوست داری بخوان


1- امشب تو بنویس، من میخوانم... امشب تو مسافر باش، من میمانم...

2- صدایت را دوست دارم... پر از آرامشی است که من سال‌ها به دنبالش گشته ‌ام...

3- بدنبالت می آیم حتی اگر سهم من فقط قدم گذاشتن در جای پای تو باشد.

4- این اصلاً انصاف نیست... همۀ من با تو باشه و تو خالی از من...

5- دیگر نمی نویسمت ...! هرکس به چشمهایم نگاه کند، تو را خواهد خواند...!

6- از دستان تو آب میخورند شعرهایم ، واژه ها تشنه اند. دستانت کجاست ؟

7- صبرت که تمام شد ، نرو . معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود!

8- به من نگاه کن نترس، من به تو مبتلا شدم...

9- آرام بگو :دوستت دارم ! از چه میترسی؟ فردا دوباره میتوانی انکار کنی!

10- لبخند بزن، زیرا برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند.

11- تو یک تنه تمام “یکی نبود” های قصه ای... همین !

12- شهر من جایی ست که آفتابش از پشت چشمان تو طلوع می کند!

13- یک بار امتحانم کن. در من، چیزی جز تو نیست!

14- چه "شوری" میزند دلم ، وقتی در چشم دیگران آنقدر "شیرین" میشوی !

15- تو بد تا می کنی و من یه جور بد دوست دارم!

16- سازت را با بهار کوک کن مرا با چشم‌هات!

17- با تو ، تمام جزئیات مهم اند... حتی خودم !

18- مرد نیستم اما حرفم یکیست... تو !

19- جا برای گنجشک زیاد است ولی... به درختان خیابان تو عادت دارم!



پ.ن.مهم : یک لحظه ... تنها یک لحظه از شعر بیرون بیا، همه سراغ تو را می گیرند.


ردیف چشم‌های تو...

شعر ، ردیف و قافیه نمی خواهد!

بوی آغوش تو ، هر دیوانه ای را شاعر می کند...!

***

دنبال شعر و قافیه بودم تمام  عمر
این شعرها حواسِ مرا از تو پرت کرد

***

برای من غزل مگو که من خود قافیه‌ام
قافیه‌ باخته‌ی ردیف چشم‌های تو...

 

 


همه کسم تو ، هر هوسم تو ، همنفسم تو

بال و پرم تو ، همسفرم تو ، بیش و بسم تو 
گرمی خانه ، شور ترانه ، متن غزل تو
شعرو سرودم ، بود و نبودم ، قند و عسل تو

نغمه ی سازم ، محرم رازم ، از روز ازل تو
بی تو خموشم با که بجوشم 
جفت تنم تو...

خسته و عریان پیش غریبان 
پیرهنم تو...

گرمی خانه ، شور ترانه 
متن غزل تو...

پ.ن.1: همرنگ بهاری شده ام که هرگز نیامده، بهانه سبزم میشوی؟ پر از شکوفه ام هنوز ...!

پ.ن.2: از "تو" دلگیر نیستم... از دلم دلگیرم ، که نبودنت را صبورانه تحمل میکند

پ.ن.3: میان جزر و مد نگاهت... بی تو از هم می پاشم بیا مرا جمع کن!

پ.ن.4: نگاهم به گم شدنت عادت ندارد.. بگو که همیشه حوالی چشمهایم می مانی....

پ.ن.5: درست مثل تو غیر منتظره است... باران بی موقع بهاری !

پ.ن.6: عاشق شو و شعرهای ناتمام مرا تمام کن!

پ.ن.7: چشمانت را اگر داشتم تمامم را میان نگاه هایت بُر میزدم اینگونه عمیق میخواهمت!

پ.ن.8: نبض واژه هایم را که می گیری شعرهایم گل می کنند.. کنارم باش تا عاشقانه تو را شاعری کنم...

پ.ن.9: تا تو در آغوش من گل نکنی‌ این بهار، بهار نمی شود...

پ.ن.10: تا دل به فصل سبز تو امیدوار شد، اسفند و سیب و سنجد و سنبل...قطار شد!

پ.ن.11: بمیرم تا دو چشم تر نبینی ...

پ.ن.12: نبوده ، نیست ، نخواهد بود ! عزیزتر از تو کسی برای من ...