شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

پس این درخت همیشه همین جا بود و من نمی دیدمش...!

1-      دلم تنگی است از بلور، بی ماهی، بی آب!

2-      تو اگر نیایی هم، بهار می آید. حفظِ آبرو کُن؛ بیا !

3-      پنهان می شوم پشت شعر، از ترس چشم هایت!

4-      یاد تو ، شمعی است در دلم، کوچک و همیشه و گرم!

5-      بیا و پایه باش. پایه عشق باش؛ به شرط هر چه بادا باد!

6-      دلتنگم، دل تنگ تر از برگ، آن گاه که از درخت جدا می شود!

7-      بسیار دشوار است، ماندن میان برگ و بی برگی؛ آه از میانمرگی!

8-      کشتن چه معنی دارد اصلا، وقتی تو هرگز...، وقتی تو بی من...؟!

9-      این طور که تو را زیبا می نویسند، یعنی: عاشقَت شده اند کلمات!

10-  ماه من! وقتی تو می آیی، می روند از هوش، بادبادکهای بازیگوش...

11-  عشق بودی یا هوس؟ شنبه ات یکشنبه شد، تمام رشته هایم پنبه شد.

12-  گاهی چتر را باید دستِ باران داد، روی سرِ خودش بگیرد، و ما جایش بباریم!

13-  سلام بر چشم هایت؛ آن گاه که می خندند، آن گاه که روزگار سیاه می کنند...

14-  هی مگو که قارقار می کند! تو زبان زاغ را نخوانده ای؛ عاشق است و یاریار می کند.

15-  عشق و شعر، «انگشت کوچیکه»ی چشمان تو هم نمی شوند، بانویِ دل پذیرِ همیشه!

16-  باز شد پنجره ی خانه ی ما، کودکی خنده کنان می نگریست، ناز شد پنجره ی خانه ی ما.

 


پ.ن.1 : تا دیدار تو، یک شیشه فاصله است و من، مثل ماهی میانِ تُنگ و تُنگ میان دریا. آه، اگر بشکند این دیوار شیشه ای!

پ.ن.2 :  تاکنون هیچوقت این جملات، اینقدر مرتب و رسا ، مفهوم رو نرسانده  بودند

 

فرشته

سنگ سیاه چشم تو خال فرشته هاست               پیراهنت به رنگ زلال فرشته هاست

لبخند تو تراوش ذهن فرشته ایست                 بر چهره ای که طرح خیال فرشته هاست

پرواز گیسوان سیاهت عجیب نیست                هر تار مویت بسته به بال فرشته هاست

این زن مگر چه داشت خدایا که خلق شد؟            بانوی من جواب سوال فرشته هاست

از تو خدا فقط بدنت را به من سپرد                           اما دریغ روح تو مال فرشته هاست

روزی فرشته ای به تو عاشق شد و سرود        سنگ سیاه چشم تو خال فرشته هاست

 

***

رشته ای عشق مرا ، آی فرشته باز آی              دوری از من تو چرا ، آی فرشته باز آی!

شده چون روز و شبم فکر و خیالت در سر               عاشقم کوی ترا ، آی فرشته باز آی!

برحریم قدمت جان بسپارم هر دم                            انتظارم بدر آی ، آی فرشته باز آی!

از چه این خرمن من آتش مستانه زدی                 یا چه دیدی ز جفا ، آی فرشته باز آی!

چشم من بر ره تو، گشته غمین زین همه سوز       جاری ام مثل دعا ، آی فرشته باز آی!

تشنه کامی به کویرم به تقّلای وصال                      بر فراقت چه دوا ، آی فرشته باز آی!

ز بر یافتنت جای نمانیده رَوَم                                     دلم افتاده ز پا ، آی فرشته باز آی!

به تمنّای رُخت لحظه شماری بکنم                        شب باران زده را ، آی فرشته باز آی!

گر به خاکستر من روی کنی میگوید:               عشق من نیست خطا ، آی فرشته باز آی!

تب من ، عشق تو و گریه ی بی حاصل ازین                   نا ندارم بخدا ، آی فرشته باز آی!

 

***

هوشم ببرده است ، نگاری ، فرشته ای             وحشی غزالِ چشم خماری ، فرشته ای

شیرین جمال تخت نشین ملاحتی                      لیلی مرامِ ، قیس شکاری ، فرشته ای

با این مجال حُسن که داری تو بین جمع          هیچ هم به روی خود تو نیاری ، فرشته ای

این چشم جانستان که تو داری، بشر نه ای      این زُلف دل ستان که تو داری ، فرشته ای

باید که بر قُدوم تو بر خاک سر نهاد                          الحق رقیب باغ و بهاری ، فرشته ای!

گر این غریب داده دل اندر کمند را                            از روی لُطف در نظر آری ، فرشته ای

در محفلی که حُسن بُتان را نهند ارج                           جانا اگر تو پا بگُذاری ، فرشته ای

هرکس به شیوه ای ز تو تعریف می کند              این گُفت و لُفت ها به کناری ، فرشته ای


 

پ.ن.1 : فقط فرشته ها میرن. به نظرم هر کی میمونه جهنمیه {نظر شخصیمه در اوج عصبانیت}.

پ.ن.2 : کاش ... حیف که نمیشه.

پ.ن.3 : حضرت علی (ع) می فرمایند: انسان تدبیر میکند، خداوند تقدیر...

 

خوش ترین غزل عاشقانه

نمیدانم خاک قلب من مرغوب است یا بذرهای عاشقانه تو

 

در جانِ این درخت ، تو جشنِ جوانه ای / سر سبزیم ز توست که سبز آشیانه ای

خون بهار در رگ من موج می زند / گل می کنم به شوق تو با هر بهانه ای

آه ای پریچه ، خانه ی من از تو روشن است / بر این دریچه ، جلوه ی ماه شبانه ای

 

دست خدا سرشته تو را چون فرشته ها 
خوبا! تو خوش ترین غزل عاشقانه ای

 

حقا که شعر ناب ز تو آب می خورد / ای خوش تر از خیال ، عجب نازکانه ای

با آن تن رسیده ، تو شیرین تری ز جان / ای میوه ی جوان ، تو عجب نوبرانه ای

ای نازنین ، به دیده ی من نقش خود ببین / بنگر در این حقیقتِ روشن ، فسانه ای

 

شب را درون چشم تو بیتوته می کنم / چونان مسافری که در آید به خانه ای

یک شعر تر بخوان به ترنم ز جویبار  / تا بشکفم چو گل به طنین ترانه ای


{بشنوید}

پرواز منقوش

جرآت پروازم بده...تا تو راهی نیست...

کمی رحم کن لامصب!

راه می روی

و شهر

اردیبهشت می شود...

 

کمی رحم کن لامصب!

این طور که راه می روی به ناز،

شهر بی‌چاره می شود!

 

·         من دفتری پُر از غزلم، نابِ ناب ِ ناب. چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است.

·         هنوز با منی آن لحظه ای که می گفتی: تو بسته من و ما هر دو بسته ی تقدیر!

·         بشدی و دل ببردی و  به دستِ غم سپردی / شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی (سعدی)

·         برایت داستانِ آن پادشاهی را باز گو خواهم کرد که دچار تو بود و از نداشتنت مُرد...

·         هر شب به هوای دیدنت از خوابی / آسیمه دویده ام به خوابی دیگر !(جلیل صفر بیگی)

·         تو نمی‌آیی، میا!  من می‌روم  (مولانا)

·         من در خود نگریستم... و از خود بیرون رفتم... و هیچ باز به خود نیامدم (منصور حلاج)

·         با همین نیمه، همین معمولیِ ساده بساز / دیر کردی، نیمه‌ی عاشق ترم را باد برد (حامد عسکری)

·         من ایستاده‌ام، همان جایی که رهایم کردی... (معصومه اسماعیلی)

·         هر چند صد بیابان، وحشی تر از غزالیم / ما را به گوشه ی چشم، تسخیر می‌توان کرد (صائب تبریزی)

·         روزی خودم را به کوچه‌ باغِ یادت می‌آورم، آنجا که از آن ، ساده گذشتی ، از من (علیرضا حاجی بابایی)


غلط کردم، غلط...

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خط سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم در هوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط

 

 

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

پ.ن.1: از شما دعوت میکنم به شنیدن این ترانه زیبا با صدای دوست خوبم محسن چاووشی.{من که با اون دوستم، ولی اون منو نمیشناسه}

حال درون امروز من!

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد / تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

نه فرشته نیستم باور بکن من نیز انسانم / حق بده گاهی تو را این روزها از خود برنجانم

حق بده گاهی دلت را بشکنم این روزها حتی / قهر باشم چند روزی چشم هایت را بگریانم

تو بپرسی دوستم داری کمی بانوی شب هایم؟ / من بگویم بی خیال اصلا جوابش را نمی دانم

هی بگویم خواب دیدم باید از من بگذری دیگر / یا که از این دوستی این عشق بدجوری پشیمانم

اتفاق بی نظیرم داغ داغی نه نمیفهمی / تو جوان و تازه ای من یک بنای سست و ویرانم

 

 

 

اول: تو قرار من باش، تا من مَدارت شوم ...! چه قرار و مداری بهتر از ما !

دوم: گاهی ... بی بهانه دلم برایت می گیرد !نمی دانم دلها بهانه گیرند ... یا بهانه ها دلگیر…. !؟

سوم: کارمان به جایی رسیده که طوری باید دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...!

چهارم: خواستم چشم هایش را از پشت بگیرم، دیدم طاقت اسم هایی را که می گوید ندارم ...!

پنجم: تمام زندگی من... سه واژه شد برای تو... سه واژه جدا جدا ... من و شب و هوای تو...

ششم: بوق نبوغ نابغه ای تازه سال میآید.(فروغ فرخزاد)

هفتم: عاشقانه وابسته اش کردم، در نهایت دلداگیش، گفتم برو...

هشتم: درد دارد.... وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع کرده ای...!

نهم: به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.(شریعتی)

دهم: ﺑﺎ ﻓﻨﺠﺎﻧﯽ ﭼﺎﯼ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﺴﺖ ﺷﺪ، ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ "ﺑﺎﺷﺪ " . . . !

یازدهم: به تو عادت دارم.

دوازدهم: عشق تویی، عاشق منم، شعر تویی / شاعر منم در فاصله عشق تو را می خوانم / معبود تویی شعر تو را میخوانم / گویند که  عاشق همه جا رسوا است / من عاشقم و رسوایی تو را می خواهم

سیزدهم: خریدار ندارد .."دلی" که برایت "لک" زده است .

چهاردهم: بسته ام مثل چشمان سیاهت، چترم را ...دیگر باران است که آبرویم را می خرد !

پانزدهم: دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم / در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم.

شانزدهم: رفت ودیگر ندارمش، تقصیر خودم بود، ته این همه شعر که برایش نوشتم نقطه نگذاشتم

هفدهم: بترس از کسی که عاشق نیست ولی عاشقی رو خوب بلده!.

فقط راه خود گیر و برو ...

گم کن مرا و فکر کن اصلا نبوده ام / غرقم کن و خیال کن این من نبوده ام

اصلا بگو ندیده و نشنیده ای مرا / اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام

دور سر تو گشته ام و پرت... هیچوقت / دلگیر از مرام فلاخن نبوده ام

نشکن مرا زیاد مزاحم نمی شوم / تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام

انکار کن مرا و من اقرار میکنم / یک لحظه در تصور این زن نبوده ام


 


پ.ن.1 : حذف شد

پ.ن.2 : بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی...

پ.ن.3 : زندگی عین شعله کشیدن کبریته، لامصب کبریت ما از اولش سوخته بود!

+ اﯾنکه یواشکی دلتنگش بشی خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و جوابی نگیری. من (...) نیستم.

پ.ن. جدید : مرنج و مرنجان، را آویزه گوشم میکنم. دنیا دیدی یه موجود کم و پر افاده شدم؟ وایسا...

پنجره

پنجره وا* شد...

پنجره بسته شد...

پنجره وابسته شد...


  

 

* : باز !

پ.ن.1: صبح که در پنجرتون وا میشه   /   ظهر که در پنجرتون وا میشه

           شب که در پنجرتون وا میشه   / وای که چقدر پنجرتون وا میشه!

پرواز در چشمهایت



پرواز هیچ پرنده ‌ای را حسرت نمی برم، وقتی قفس چشمهای تو باشد...

 

من خود، به تو پر پرواز دادم، اما...

به همه گفتم درب قفسش باز بود و... پرید... !