غم نان در زمستان نیاز دختر دستفروش به تن پنجره ها می کوبد. او گرسنه است هنوز ، شیشه ها پایین و بوقها در هیجان. دختر دستفروش تن فروش است امروز ... دختری فرسوده روی یک نیمکت چوبی سرد کنج تاریک پلی می میرد ... مردمان می گذرند و به هم می گویند که زنی فاحشه بود . |
![]() |
سلام وبلاگ خوبی داری خوشم اومد به من هم سر بزن من وبلاگ رو با موزیک درخواستیه شما دوستان عزیز آپ کنم خوشحال می شم سر بزنی ممنون
سلام دوست عزیز...
شاید این واقعیت جامعه دردناک ماست و نه فقط همین بلکه هر ثانیه از جامعه ما مملو از این حادثه های تلخه ...
موفق باشی ....
بهم گفتی: دوستت دارم؛
یه روز دیگه با یه شاخه رز زرد به دیدنم اومدی و بهم گفتی: دیگه دوستت ندارم؛
روز بعدش با یه شاخه رز سفید... گذاشتیش روی سنگ قبرم و گفتی: منو ببخش ...!! فقط یه شوخی بود !!!
سلام من آپم. یه سری بزن
منتظرم ( البته برای نظرت )
بابا خجالت دادی با کامنتات مرسی
در ضمن وبلاگ خودتم خیلی قشنگ
سلام. ای واااااااااااااااااااای. من چرا برا پست قبلیت کامنت گذاشتم؟؟؟؟ ببخشید . گاهی من از این خیطیا بالا می یارم. موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت.........عسل
سلام .
وای که چقدر قشنگ بود یه جورایی شدم . راستی گفته بودی آپ کردم خبرت کنم . آلان آپ کردم بدو بیا .
سلام.خیلی قشنگ بود.خوشحال می شم ّپ کردی خبرم کنی
من آپ کردم از اون دنیا . !!!!
مطلبت باعث شد دلم بد جور بگیره . آخه چه کنم که عین حقیقت بود؟؟؟
سلامممممممممممممممممممممممم ایمر جون
خوبی داداشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
عالی بود متنت ............افرین..............
خیلی دلم می خواست منم می تونستم تو وبم حرف دلم بزنم ولی نمی شه......................
عزیزم امیدوارم از این به بعد یار همیشگی کلبه ی حقیرا نه ام باشی
عزیزمی
یا حق