شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

با من باش. برسان خود را به تن. برسان تن را به جان و بمان!

زین دو هزاران من و ما 
ای عجبا 
من چه منم؟

 

 

 

پ.ن.1: آب رسانا نیست و گرنه زیر باران به تو رسیده بودم ...!

پ.ن.2: زندگی معنی پیچیده ای ندارد... همین که تو باشی این تمام زندگیست...

پ.ن.3: خسته ام از تو نوشتن. کمی از "خودم" می نویسم این منم که دوستت دارم...!

پ.ن.4: بارهاگفتم به تو، چشمها برای نگاه است، اماتو هر روز با آنها حادثه می آفرینی!

پ.ن.5: بگذار در گوشت بگویم: "میخواهمت". این خلاصه تمام حرفهای عاشقانه دنیاست.

پ.ن.6: من از حرارت چشمانت یخ میزنم! از سرمای نگاهت آتش میگیرم! "چشمان" تو فیزیک راهم نابود میکند، مرا که دیگر هیچ...


 

نظرات 2 + ارسال نظر
شوهرجان سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:53 http://pws.blogsky.com

اگر تو نبودی کدام واژه مرا تا عروج ما می برد
اگر تو نبودی سلام راکه به لبخند پاسخ می داد
نگاه منتظرم راه برنگاه می بست. زپشت پنجره چشمان من که را می جست؟
اگر تو نبودی کدام واژه به لبها ی من گره می خورد.
اگر تو نبودی سرای خاطره ام راز دارکه می بود.
اگر تو نبودی د لم هوای که را می کرد.
اگر تو نبودی سفر به یاد که آغاز می توانستم؟
اگر تو نبودی فضای خاطره ام عطر یاد که را داشت؟
اگر تو نبودی کدام واژه به جای تو در لب می شد
اگر تو نبودی دل غمدیده را چه کسی می برد؟
اگر تو نبودی کدام خنده مرا جان تازه می داد؟
اگر تو نبودی کدام شرم نجیبانه آتشم می زد؟
اگر تو نبودی کدام بغض غریبانه گریه سر می داد؟
اگر تو نبودی به شوق که آغاز می توانستم بکنم؟
اگر تو نبودی به کوی که پرواز می توانستم بکنم؟
تو را به جان سپیده ٬ تو را به سوسن وشبنم ٬ تو را به ساقه گندم ٬ تو را به سوره مریم تو را به نازکی خواب یک بنفشه زیبا ٬ تو را به بارش باران ٬ تو را به آبی دریا ٬ تورا به پاکی کوثر٬ تو را به عمر شبنم بی تاب ٬ تو را به رویش نیلو فرانه در مهتاب ٬ تو را به جان شقایق ٬ تو را به لاله تب دار ٬ تو را به گرمی آتش ٬ تو را به لحظه دیدار ٬ تو را به هق هق آرام و بی صدا سوگند بمان.... بمان گر تو بمانی بهار خواهد ماند ٬ بمان که گر بمانی هزار خواهد خواند ٬ بمان بهانه بودن ٬ بمان دلیل سرودن ٬ بمان امید شگفتی ٬ گر تو بمانی ٬ دوباره خواهم ماند.
دوباره خواهم خواند ٬ برای باور فردا شبانه خواهم راند‌ ٬ بمان که من به شوق بودن باتو به افتاب روشن فردا سلام خواهم کرد.
بمان که گر تو بمانی امید خواهد ماند....
بالاخره ٬ اگر بمانی فردا خورشید طلوع می کند.....

چه فرقی می کند باران بیاید یا نه؟ چه فرقی می کند خاک کوچه گل شود و قدمهای من را شمرده شمرده پی زمین سفت بگرداند؟ اصلا چه فرقی می کند آسمان چه می کند؟ مهم اینست که تو باشی. آسمان باشد. ماه باشد. بتابی. ببارد. بر من ! بر من !

امشب با خودتم خدا !
آیا واقعا همین طوره؟
این جریمه‌ی آدم بودنه؟
والذین کفروا اولیاهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون!
پس تکلیف من چی میشه؟
امشب برای اولین بار دعا کردم ایکاش آدم نبودم.... یا به آرزوم می رسیدم. به یک قصه ؛ به یک قصه گو ؛ به یک نوازشگر روح !

شوهرجان سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:55 http://pws.blogsky.com

عاشقم
عاشق هر چه نام توست بر آن
و زخم های من همه از عشق هست از عشق ....

کمر اشعارم شکست

واژه هایم دیوانه شدند,

از عشق تو که سرودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد