راه می روی
و شهر
اردیبهشت می شود...
کمی رحم کن لامصب!
این طور که راه می روی به ناز،
شهر بیچاره می شود!
· من دفتری پُر از غزلم، نابِ ناب ِ ناب. چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است.
· هنوز با منی آن لحظه ای که می گفتی: تو بسته من و ما هر دو بسته ی تقدیر!
· بشدی و دل ببردی و به دستِ غم سپردی / شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی (سعدی)
· برایت داستانِ آن پادشاهی را باز گو خواهم کرد که دچار تو بود و از نداشتنت مُرد...
· هر شب به هوای دیدنت از خوابی / آسیمه دویده ام به خوابی دیگر !(جلیل صفر بیگی)
· تو نمیآیی، میا! من میروم! (مولانا)
· من در خود نگریستم... و از خود بیرون رفتم... و هیچ باز به خود نیامدم (منصور حلاج)
· با همین نیمه، همین معمولیِ ساده بساز / دیر کردی، نیمهی عاشق ترم را باد برد (حامد عسکری)
· من ایستادهام، همان جایی که رهایم کردی... (معصومه اسماعیلی)
· هر چند صد بیابان، وحشی تر از غزالیم / ما را به گوشه ی چشم، تسخیر میتوان کرد (صائب تبریزی)
· روزی خودم را به کوچه باغِ یادت میآورم، آنجا که از آن ، ساده گذشتی ، از من (علیرضا حاجی بابایی)
متشکرم
امشب کتاب حوصله ام خالی از کلمه است...
یعنی دفتر نقاشی. آره ؟!
اون بیت از حامد عسکری فوق العاده بود...
موافقم. این بیت هم مثل بقیه جملات زیبا و پر معنی بود.
ممنونم از حضورتون.
تو درباره ی وبلاگ نوشتین مینویسم برای تو. برای لبخندی تو...
برای لبخندی تو یعنی چی؟!!
شاید منظورتون لبخند توست که به جای کسره از ی استفاده کردین!نه؟!
برای لبخندی نو...
بیشتر دقت کنید
آهان!
برای لبخند هستی تو!!!!
من که نفهمیدم شما چی میگی!
واااااای عجب وبلاگ محشری داری
همین؟!
متشکرم...
آدرستون؟