باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست؛
اما... نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست...
» بعضی آدمها بوی خوبی دارند»
حتی وقتی دورند...
دلت که براشون تنگ میشه؛
بوی خوبشون توی ذهنت می پیچه...
و اونقدر دلت هواشون و میکنه، که دوست داری محکم بغلشون کنی!
دلم هوای تو کرد
و ابر آمد و یک آن دلم هوای تو کرد / غروب، نم نم باران... دلم هوای تو کرد
شبیه رفتن خورشید لحظه ی گذرت / غروب بود و فراوان دلم هوای تو کرد
درست آخر مهر از تو دل بریدم و باز / درست اول آبان دلم هوای تو کرد
چه سخت از تو جدا شد چه سخت تنها شد / چقدر زود و چه آسان دلم هوای تو کرد
دلش هوای مرا کرد یک نفر یکروز / همینکه گفت: "امیر جان!" دلم هوای تو کرد!
...
گذشت بی تو زمستان، بهار آمد و آه...
دوباره - از تو چه پنهان- دلم هوای تو کرد
پ.ن.1: خدایا...بابت آن روز که سرت داد کشیدم متاسفم...!
سلام دوست من خوبی؟داشتم به وبلاگ های مختلف سر میزدم با وبلاگ آشنا شدم وبلاگت خیلی خوبه فقط یه ضعف کوچیک داره اونم بازدید وبلاگت هست که خیلی کمه من یه سایت بهت معرفی می کنم بازدید بالایی داره و بازدید وبلاگت را تا حدودی بالا میبره
تبلیغات ممنوع!
بگذار هرچه میخواهـــد پیش برود!!
این جای خالـــی
فقط با یک نفـــر پر میشود
" تــــــــــــــو "
دلتنگی هایم طعم تو را میدهند
تلخ
گس
دردآور
نداشتنت چه مزه ی تلخی به ثانیه هایم داده
این حرفا رو ولش کن فقط بگو کی میای؟ چند ثانیه دیگه...؟!
با من بگو که دلت تنگ میشود ، برای من
ای خوب من،بگو،که هر لحظه میشوی فدای من
در من بمان ، میان ذره ذره های اندامم
اینجا که می شوی هر لحظه ای ،بنام من
بنشین نه باخیال من،باحضورخودت،بروی چشمانم
بی تو تمام میشوم اینجا ، ای تمامه من
چیزی نمانده از من و از حس و حال من
پر میزنی دوباره به شوق وصال من؟!
بگذار با خیال تو خوش باشم و همین
من خوش خیال باشم و تو بی خیال من!
وقتی که روبروی منی، حرف میزنی
گم می شود میان لبت قیل و قال من
حرفی بزن دوباره و بشکن سکوت را
چیزی بگو که تازه شود حس و حال من
گاهی خیال می کنم از من بریده ای
ای کاش اشتباه شود احتمال من
بانوی روزهای خوش چند وقت پیش
بگذار پا به پات بیاید غزال من
این مرغ عشق ها چقدر بی سلیقه اند
بد آمده دوباره چرا باز فال من؟!!
می خواهم از خودم بپرم تا هوای تو
اما دوباره باز شکسته است بال من
پر می زنی دوباره به شوق وصال من؟!!
... بگذار بی جواب بماند سوال من
پشت پلکهای انتظار ، من نشسته ام کنار تو
اشک میشوی برای من ، چشم میشوم برای تو
در حضور یک سکوت ، حرف میشوی دقایقی
گوش میشود تمام من ، بغض میشوم برای تو
از ورای پیچک نگاه تو ، می دود جوانه ها به من
قلب میشوم به سینه ات،تا همیشه میتپم برای تو
.
کوه در پناه قامت تـــو ایستــــاده است
عشق لابلای بوســه ی ،تو میوه داده است
غصه در نبــــودن تـــو می رســد
خنده ام ، که بر لب تـــــو غنچه داده است
می شود تمام لحظه ها پر از حضور
ماه هم بشوق دیـــدن تـــو نور داده است.
وقتی دوباره یاد تو بیداد می کند
طبعم تو را به سبک غزل یاد می کند
قانونِ نانوشته ی شعر است، بی گمان
این باغ مرده را غزل آباد می کند
مثل همیشه دست خودم نیست واژه ها
مثل همیشه دست تو ایجاد می کند
از من بگیر بال و پرم را قفس بده
گاهی پرنده را قفس آزاد می کند!!
میرسد روزی که در چشمان تو
خنده های کودکانه سر دهم
در میان دست های عــــاشقت
سردی این روز هــــا را پـَر دهم
می نشینم در کنارت ســالها
عشق را در چشـم تو باور دهم
به که رویـــــایم چه زیبا می شود
با تو بودن .....!! با تو معنا میشود
با صدایت میرســــد آرامشـــم
آه شب ها با تــــو فردا میشود
در کنارت میروم تا اوج عشق
نیستی " من " بی " تو " تنها می شود
بیا و چشم مرا غرق ماه کن بانو
دوباره حال مرا رو به راه کن بانو
بلند کن سرِسنگینِ سر به زیری را
کمی به دور و برت هم نگاه کن بانو
بیا دوباره در آغوش اولین دیدار
و آخرین غزلم را تباه کن بانو
دوباره خط بزن این شعرهای مبهم را
تمام دفتر من را سیاه کن بانو
چه اشتباه قشنگی ست دل به هم دادن
بیا به خاطر من اشتباه کن بانو ...
لابلای بـــــازوان امن تـــو
تکیه گاهی میشوم مانند تو
میگذارم سر بروی سینه ات
تار گیسویم به انگشتان تــو
میسپارم تا ابد خود را به عشق
دستهایم ، قفل در دستان تو
رهسپارت میشوم من تا خدا
میشوم همگام تو ، همپای تو
از این شب ها که بی تو مانده ام تنها چه دلگیرم
من از تو، از خودم، از دست این شب ها چه دلگیرم
قلم، کاغذ، غزل، شمع و کمی هم بال پروانه
از این موضوع تکراری، از این انشا چه دلگیرم
از این شب ها که دائم، فکر تو در جانم افتاده
از این افکار سرگردان، از این «این ها» چه دلگیرم
نه این دنیا، که آن دنیا همین آش و همین کاسه است
از این بخت و از این بختک که افتاده به روی ما چه دلگیرم
بیا کابوس این شب های یلدا را فراهم کن
بیا آماده ام امشب برای تو ولی اما ...
همین حس داغ شکفتن مرا بس
همین با همه از تو گفتن مرا بس
و آهسته یاقوت سرخ غمت را
در اعماق سینه نهفتن مرا بس...
همین خلوت بی نشانم مرا بس
همین غربت بیکرانم مرا بس
میان بهاری ترین حس بودن
همین که تو را می نشانم مرا بس...
همین مستی شاعرانه مرا بس
همین اشکهای شبانه مرا بس
برای تنفس در این جو سنگین
"هوای تو" ...این یک بهانه مرا بس...
همین لحظه ی با تو بودن مرا بس
همین حس خوب سرودن مرا بس
و درهای فولادی سینه ام را
به روی حضورت گشودن مرا بس...
همین صبر بی انتهایم مرا بس
همین ناله ی بیصدایم مرا بس
همین که کسی ریشه دارد درونم
که هر دم از او می سرایم مرا بس...
همین حالت بیقرارم مرا بس
همین چهره ی اشکبارم مرا بس
تمام جهان باشد ارزانی تو....
.
.
.
همین که تو را دوست دارم مرا بس!
« این رشته سر دراز دارد »
این قافیه قصد ناز دارد
نبض غزلم نمی زند باز
انگار به تو نیاز دارد ...
انسانها
دو بار به بلوغ میرسند
و شما نیز در وبلاگ نویسی
به بلوغ دوم رسیده اید
و انسانی که به بلوغ عاطفی میرسد
تفاوت بوریا و اطلسی را خوب میفهمد
تفاوت حریر و کتان را
در این اثر
غزل آرامش
کاملا به رهایی رسیده است !!!
سرشار استعاره ام اما قبول کن
با بودن تو، شاعری ام کور می شود!
این حال شاعرانه ی من نیمه های شب
وقت نبود توست که اینجور می شود...
دلم هوای تو را دارد ...که شعر نیست.دیوانه!
دلم هوای تو را دارد
کاش نسیمی بیاید
.....
سر شاخه ها که تکان می خورند یاد تو می افتم وقتی گیسوانت را به باد می دادی و می خندیدی
و شعر می خواستی از من
.....
فال حافظ می گرفتم
می گفتی: نه
شعر سهراب می خواندم
می گفتی: نه
می گفتی: بی احساس خودت شعر بگو
و من به نسیم نگاه می کردم
به تو نگاه می کردم
همیشه می گفتم دلم هوای تو را دارد
می گفتی: نه
می گفتم: بخدا دارد
می گفتی: نه دیوانه ....دلم هوای تو را دارد که شعر نیست
......
راست می گفتی/
دلم هوای تورا دارد/
زندگی بود.شعر نبود
......
حالا تو نیستی
دلم به شعر گفتن به هوای تو خوش است
همین.
من باشم و تو باشی و باران، چه دیدنیست
بی چتر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنیست
پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست
با تو، صدای بارش باران شنیدنیست
ابری و چکّه می کنی و مست می شوم
طعم لبان خیس تو حالا چشیدنیست!!
خیسم، شبیه قطره ی باران، شبیه تو
تصویر خیس قطره ی باران کشیدنیست
این جاده با تو تا همه جا مزّه می دهد
این راه ناکجای من و تو، رسیدنیست؟!!
باران ببار!! بهتر از این که نمی شود
من باشم و تو باشی و باران ... چه دیدنیست!
هوا هوای لطیفی ست،طراوت است و ترنم و شبنم است و شقایق...
هوای همهمه دارند ابر و تندر و باران
هوای زمزمه دارند بید و باد و بنفشه و من هوای تو دارم...
در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است
آدم به چشمهای تو معتاد میشود...
باید میان صحن تو شاعر شوم ولی
قسمت نمی شود که مسافر شوم ولی
پابوس تو غزل به غزل صف کشیده ام
شاید میان شعر تو زائر شوم ولی ...
باز هم پنجره باز است و نسیم
یک سبد عطر تو را آورده
سینه چاک است برای گل یاس
آبی مخملی سجاده
کوچه باران زده است
لا اله الا...
آسمان در طیران هوهوست
گیسوان سحر از چرخش تسبیح آشفت
باز هم غلغله در قل قل قوری برپاست
قل هوالله احد
خانه در روشنی قامت سجده برخاست
باغچه غنچه به گیسوی سحر می بندد
السلام ای گل سرخ
باید تو را شبیه غزل ها مرور کرد
باید به حس بودن با تو غرور کرد
شکر خدا که خورده دلم با دلت گره
باید کشید این گره ها را و کور کرد!!
کامنت هات معرکه اند ، البته ایضاٌ پست و موسیقی!
متشکرم. شما لطف دارید
عالی


مرسی
شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه
بغض تو گلوت باشه
کسی نفهمه
چون کسی نیست باهاش حرف بزنی
و نتونی به کسی بگی
کسی هم درکت نکنه
چقدر بـده
حتی اشک تو چشمات جمع میشه ولی جلو گریه هاتو میگیری
که کسی نبینه گریه میکنی
شب که همه خوابند بغضت بشکنه
اینقدر گریه کنی که با گریه خوابت ببره
چقدر بده آدم اینجور باشه
آره خب. آدمه دیگه...
بعضی آدما انقد بوی خوبی دارن که هرگز اون بو از مشامت و از ذهنت و حتی از قلبت بیرون نمیره...هرگز...
:(
همینطوره
چه با ولع این کامنت ها روخووندم! چقدددددددددددددر دوست داشتنی بودن تک تک این اشعار...چقدر خوشبخته مخاطب این پست...مخاطب این ترانه ها...
متشکرم از شما.
فکر کنم کامنتها مخاطبان بیشتری دارد تا خود پستها!
گاهی آرزو میکنم
ای کاش
دلی نبود
تا خسته شود
تا بشکند
تا تنگ شود
ای کاش... ولی نه ! کاش همیشه دل باشد که بتپد... که زندگی زیبا شود...
عــــــــــــــــــــــــــالیه
متشکرم. چقدر کشدار نوشتید !
پنهان میشوم پشت شعر...از ترس چشمهایت!
قشنگ بود.
اسم و آدرستون؟
یک هفته از آپ قبلیتون میگذره... نمی خواین آپ کنین؟!
به زودی آپ میکنم...
اسم و آدرستون؟