روزهایی که می گذرن...همینطور بیهوده می گذرن...دنبال هم قطار می شن تا هفته ها٬ ماه ها و سالها را بسازن..بعضی روزها قطار می ایسته تا نفسی تازه کنه و بعد دوباره پوچ تر و سریع تر توی ابدیت ریل های موازی و غیر موازی و متقاطع و غیر مقاطع گم می شه...آخرش می رسه به اونجایی که همه ی قطارهای سرگردون آخرش اونجا می رن...خدمت اوراقچی بزرگ ...و بچه های لاستیک غلطان...و شبهای سرد و روزهای آفتاب تفتیده...
...کم کم غصه خوردن ساعت پنج مثل قرص خوردن ساعت هفت صبح می شه یه عادت...درد انقدر همیشگی و حاضر می شه که گم می شه...یه جوری که انگار بدون اونه که یه جای کار می لنگه...می گه ْGABA خوبه...درمونه این سیناپس های جلز ولز کننده ی مغزه...
بسیار زیبانوشتی به من هم سر بزن
سلام خیلی دلت تنگه میدونم چه حالی داری این لامصب عین آمفولازنزای مرغی تو ایران اپیدمی شده هیچ توصیه نمی تونم بکنم چون خودمم مثل تو. ام.
سلام. امیدوارم این قطار هر روزت مقصد باشکوهی داشته باشه. هر روز منم به روز شد. بهم سر بزن.
سلام
دوست عزیزم !
الان برای اینکه بگم پست جدید وبلاگم رو آپ دیت کردم اومدم پیشت.
بزودی دوباره میام تا متن زیبات رو بخونم و من هم زحمتت رو جبران کنم .
ادامه ی بحثی رو که شروع کرده بودیم ، می تونی تو بلاگم بخونی . در پناه خدا باشی مهربان.
سلام دوست عزیز خوشحالم که بهم سر زدینن و باعث آشنایی من با وبلاگ قشنگتون شدین...
حزفات تنمو لرزوند آخه عین حقیقت بود . منو از یاد نبر!
سلام
اینا همش نظر لطفتن دوست خوبم دست ما هم بگیر
وبلاگ فوق العاده ای هم داری
بابت جمله واقعا زیباتم ممنون
آپ کردی خبرمون کن
موفق باشی
سلام...خوبین...ممنونم از این که به وبلاگم سر زدی امیر جان ... در ضمن وبلاگ جالبی داری.
موفق باشی
هیچ کس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه
ولی من یادش دادم اگه روزی شکست لبه تیزش دست کسی رو نبره.
خیلی زیبا بود .
ممنون که سر زدی.
تبادل لینک یا لوگو ؟