چراغی روشن
وخاموشی خاک
در شهر بینام و نشان
ناگهانِ هراس و تردید
در توضیح صبح فردا
برگی لرزان
و فراموشی آب
در شبِ بیخبری
اعتمادی مردد
گاهِ بیگاهِ ناخودآگاه
و توصیفِ صفاتِ موصوف
همه در ترددی مردود
تشکیکِ شکی مشکوک
شکاکیتِ یقین
ناآگاهی خودآگاهِ حیات
در بیانی نابیانگر
تشویشی مشوش
برای توجیهِ امروز
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
درود بر شما
باز هم در شهر سوخته ای به نام عشق و در کوچه پس کوچه های این شهر کوچیک کنار میخونه ای به نام حضرت عشق دستم را لرزاندم و بر قلم عشق خویش کشاندم و شروع کردم که بگویم هنوز هستم نازنینم وفریاد کشم که آمدم که بنویسم از درد تنهایی از درد دوری و جفا!!! و اما این شما هستین که با قدم گلبارونتون می توانید مرحمی باشین بر روی درد کهنه ی من باز هم میخونه ی حضرت عشق پذیرایی شما دوستان گرامی را آرزو می کند و منتظر شما کنار در نشسته که شما بیاین و خوشحالش کنید
زیاد حضرت عشق رو منتظر نذارین چون اصلا انتظار رو دوست نداره
منتظر قدوم مبارکتون هستم
سبز(قرمز) و پیروز باشین
حضرت عشق
فعلا...
سلام مهربون!
خیلی زیبا بود و عمیق...!
یاحق!
سلام دوست عزیزم
من آپم و منتظر حضورت
بدو بیا
با احترام
دوست تو مهرداد
بسیار زیبا بود
انتخاب تصویرتان هم حرف نداشت .
ارزومند ارزو ها ی شما !!مرجان!!