دیشب تو را در خواب دیدم.. دست در دست هم دادیم.. و با یکدیگر به اوج آسمان رفتیم.. و تو بزرگترین ستاره راچیدی.. و روی موهایم گذاشتی.. ستاره ها به ما چشمک می زدند... و ابرها لبخند... و تو برایم آواز می خواندی... و در سیاهی شب چشمانت را دیدم.... که از شادی برق می زد.. آن شب.... تو با نگاه مهربانت... مرا به زندگی امیدوار کردی.... و مرا به دنیای آرزوهایم بردی؛ تمام آرزوهایم را دیدم.. چه آنها که دست یافتنی بودند .. و چه آنها که دست نیافتنی بودند... با لبخند به من گفتی:" به تمام آرزوهایت خواهی رسید" فقط باید بخواهی... با تعجب نگاهت کردم و گفتم: .. ولی.... این بار دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی: ... به حرفم اطمینان کن؛ فقط همین!.
حواست کجاست؟
دیگر فرق زیادی نمی کند.
کسی , روزی , جایی سیب را از شاخه چیده و به تو عصیان را آموخته است.
حالا اگر هر شب هم برقی آسمان را بشکافد تا پاره پاره شود و اگر خیزابها سهمگین بتازند بر هر چه ساحل و کرانه است و اگر کوه های یخ به چرخش درآیند و اگر تمام تابستان برف ببارد و تمام زمستان آفتاب بتابد و اگر سپیده دم و غروب خونین شوند در زمینه ای از خاکستر و اگر تمامی رودها در سربالایی ها جریان یابند و اگر رنگین کمانها قوسی داشته باشند تا انتهای افق و اگر آبشارها و تالابها به هم دیگر برسند و اگر کوه ها و صخره ها در زیر ریزش بی پایان باران رنگی دیگر بگیرند به غیر از رنگ سنگ و اگر تمامی گلها و گیاهان برای پرنده و انسان ترانه ای بخوانند به شکل هذیان و شعر....
باز هم فرق زیادی نمی کند.
سیب سرخ در دست توست. چیده. گاز زده.
حالا باید تا آخر جهان بروی با سیبی در دست.
موفق باشین
درود بر روز عشق....
شاید برای آخرین بار باز هم برگ سوخته ای از دفتر عشق ورق خورد و با تمام مشقتش نوشتم این بار در روز عشق...در روز پاک.... در روز امید به زندگی... در روز بودن....و در روز هر چه خوب است نوشتم....هستی عشق دستانم را بار دیگر لرزاند....بار دیگر لرزاند تا بنویسم از این یک سال از خاطرات و هر چه بود و چذشت و ماند !!!...خدا را شاکر که هستم که توانستم بمانم توانستم مقاومت کنم و نشکستم....! ماندم که هنوز حرف بزنم و بگویم گر چه گفتنم مانند نگفتن است ولی می گویم تا راحت شوم تا آزاد شوم....
سلام دوست گرامی من امروز روز بزرگی واسه من روزی که من بزرگ شدم و و و ...
بیا سر بزن که خیلی منتظرم منتظر شماهایی که امید این میخونه هستین
ولی اگه اومدی کامل بخون درسته که خیلی زیاده ولی کامل بخون خالی از لطف نیست...
اومدم که روزمو با شماها تقسیم کنم گرچه کافی نیست ولی آرامش بخشه....
حضرت عشق هر لحظه رو می شماره واسه اومدنتون....
منتظرم
سبز (قرمز) و شاد باشین
حضرت عشق
****** فعلا *****
سلام نوشته زیبا و آرامبخشی بود بدست اوردن چنین اطمینانی خود آرامشی ست
موفق وشاد باشید
آشیانه شعر به روز شد
سلام دنیا فقط چیزهایی به ما می دهد که باور داریم می توانیم داشته باشیم.به کلبه ما هم سر بزنید
سلام آقای حیدری
عالی بود - استفاده کردم
به ما هم سر بزنید
سلام ممنون که به ما هم سری زدین وبلاگ جالبی بود خسته نباشید و پاینده باشید
دوست من کسی است که در کنار او بتوانم با صدای بلند فکر کنم .
شب را دوست دارام بخاطر سکوتش
سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش
آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهایی
تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق
و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش
عشق یعنی چه من تازه از اخر عشق امده ام عشق یعنی شکستن غرور در برابر یک ادم مغرور
.یعنی فریاد زدن همه احساس مقابل یک ادم بی احساس یعنی با تمام وجود خواستن و نرسیدن
یعنی یک غروب غم انگیز یک پاییز برگ ریز اری عشق یعنی بی وفایی
سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من آپم
خوشحال میشم سر بزنین
و با نظرات گل تون خوشحال ترم کنین
منتظرم قدوم مبارکتون هستم
زیاد منتظرم نذارین آخه بدم از انتظار می یاد
سبز و شاد باشین
***فعلا***
راستی یه خواسته ی کوچولو داشتم با تبادل لینک موافقین؟؟؟ من که لینکتون رو گذاشتم شما هم بیاین اگه خوشتون اومد بذارین؟؟
سلام آشیانه شعر با شعر؛ فریاد؛ به روز شد
و در انتظار دوستان
موفق وشاد باشید
سلام
من چند ماه پیش میومدم وبلاگتون رو میخوندم البته کامنت هم نمیذاشتم.... آدرس وبلاگتون رو گم کرده بودم که امروز ناگهان تو بلاگ اسکای اتفاقی به نظرم رسید که اسم وبلاگتون آشناست خوشحالم که پیداتون کردم .
خیلی قشنگ مینویسین
موفق باشین
به من هم سر بزنین خوشحال میشم