یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست ............
کنار آشناییت من آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
یکی سوال می کند به خاظر چه زنده ای و من برای زندگی ؛ تو را بهانه می کنم
سلام.
وبلاگ خوبی داری!
پیش من هم بیا...