شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

مغز داشتیم ما ...؟ الان چطور؟!

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده
سواد داری؟
نوچ نوچ
بی سوادی؟
نوچ نوچ
پس تو خر من هستی!


آن مان نباران
دو دو اسکاچی
آنی مانی کلاچی! 



ده  20 سه پونزده

هزار و شصت و شونزده
هر کی می گه ۱۶ نیست 17 و 18 و 19 و 20

 

و به این ترتیب ما بزررگ شدیم به صورت اسکول وار!

 

 

 

 

 

پ.ن.1 : حرف زدن با کسى که منطق حالیش نیست مثه اینه که بخواى رو چرتکه ویندوز نصب کنى !

پ.ن.2 : یکی از سخت ترین کارای دنیا اینه که برای دیگران توضیح بدی دقیقا چه مرگته... 

پ.ن.3 : لینک

نظرات 10 + ارسال نظر
بانوی کوچک شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 http://s1921.blogsky.com

سلام دوست عزیز . واقعا این نوشته جالب بود . خیلی خوشم اومد منو یاد خاطرات انداخت اما راست میگین ها اینا چی بود ما میگفتیم ؟؟

سلام

هنوز هم در شک اشعار و شیرینی خاطرات خودم موندم

تیوا شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 http://tivaproject.com

جالب بود
سری هم به ما بزن
www.tivaproject.com

مرسی
حتما

فرزانه شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 14:00 http://eshghmamnoe-f2.blogfa.com

دختر شب شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:05 http://starlit313.blogfa.com/

اخی
چقدم حال میکردیم با این چیزا
به نظرم که بهتره اینطوری نگاه کنیم که بچه های قدیم با چه چیزای ساده ای سرگرم میشدن(سلامت روانی شونم از بچه های امروز خیلی بیشتر بود!)
ولی بچه های الان درباره اینا همینی رو میکن که شما با قرمز درشت زیرشون نوشتید
حالا نمیدونم این همه پیشرفت و پیچیدگی و ...یهو با هم تو بچه های الان خوبه یا نه!؟
( که فک نکنم خوب باشه)
ولی ممنون رفتم تو حال و هوای بازیای بچگی

ج.پ.ن.1 : لزومی به حرف زدن با همچین آدمی نیست....!!!
ج.پ.ن.2: اره خیلی...ولی اینم لزومی نداره


ج.پ.ن 3 : مردم به چ چیزا که فک نمیکنن...
چ اهمیتی داره اخه

ممنون از حضورتون
زندگی کلا خاطره س ، کودکی که کلا جای خود داره
به هر حال بعد از گذشت کودکی میریسم به همون نوشته قرمزه
از ارائه پاسخهاتون متشکرم

محیا یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 http://setarehayechidani.persianblog.ir

سلام.
خدایی بازیهای ما و کارتونها و برنامه کودکای ما خیلی بهتر از بچه های حالا بود.
الان 20 تا خاله و عموی بی نمک میان عین فنر بالا پایین و اینور و اونور میپرن همشم موسیقی و شلوغ بازی. بجه ها طفلکیا از حالا اعصاباشون تعطیله
پ ن 1 واقعن گل گفتی
پ ن 2 آره واقعن مخصوصا اگه طرف کلید کرده باشه که حتما بگی چته که دیگه رسما خل میشه آدم
پ ن 3 خیلی جالب بود مرسی از پست قشنگت

با شما کاملا موافقم
عمو ها و خاله های فنری! تعبیر قشنگی بود
باز هم موافقم باهاتون...
و متشکرم که سر زدید

انسان یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 14:41 http://eensan.persianblog.ir

یکی بودا میگفتیم : تامی تامی خونه داره ! خونه ی آجری داره ....
بقیش چی بود ؟؟

اهه.. اینو نشنیدم... ماله چه سالهاییه؟!

سجاد دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:03 http://enayatisco.blogsky.com

بسیار جالب بود...

متشکرم

ارغوان سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 http://www.arghanooon.blogfa.com

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده...
هر کی پیداش کرد سعی نکنه بهم خبر بده...
چون تا اون موقع هم اون دستمال پوسیده هم من...!!!

شاید زود پیدا شد...

نوشین جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 http://sayehayeomr.iranblog.com

یعنی شما میگید اگه بچگی این شعرا رو نمی خوندیم حالا دیگه همه منطقی بودیم؟

من که چنین حرفی نزدم.... ولی شاید اگه نمی خوندیم الان هممون منطقی بودیم (شاید) !

نوشین یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 http://sayehayeomr.iranblog.com

تولد بابایمه بیا سر بزن.مرسی

حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد