می دانی ... !؟ به رویت نیاوردم ... !
از همان زمانی که جای " تو " به من گفتی : " شما "
فهمیدم پای " او " در میان است ...
بعـد از مــن، به یـاد من آویزان نشوید...
من امــروز زنـده امـ، همیـن امــروز .
از لحظهای که صبـح جیغ کشید و شـب خاموشش کرد .
حرامتـــان باد ... حرامتـــان باد اگر عــــزای مــرا با حلوایتان شیریـن کنید ...
و روی خـاکی که بر سرمـ ریختید و سـنگی که کوبیدید با دستهــایتان، مـرا صدا بزنید ...
مــن امــروز زنـده ام
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده…
- سواد داری؟ (چه
ربطی داشت؟؟؟(
- نوچ نوچ…
…
…
- بی سوادی؟
- نوچ نوچ…
- پس تو خر من هستی!!!!!!!!!!!!
و به این ترتیب ما بزررگ شدیم به صورت اسکول وار…
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم؛
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را!
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
جمعه تنها روز هفته است که تنها یک نقطه دارد . . .
من به فدای آن خال هاشمی تو . .
.
این یک روز مال تو!
جمعه که قابل تو را ندارد . . .
برگرد کــــــه بر بهار مــــــا می خندند یک عده به انتظار ما می خندند
دستان سیاهی که به خون آلود ست گویند که انتظار مـــــا بیهودست