-
Answer
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 08:57
به جواب نمیرسیدم چون سوال درستی نمی پرسیدم ، چون کلمات را درست نفهمیدم ، چون آنها را برای خود باز تعریف نکردم ، چون خلق نکردم ، چون در آنچه هست می گنجید م ، چرا ؟ - چون چیزی ندارم - چون چیزی نیست - چون چیزی نیستم - چون چیزی نمیتوان - چون چیزی نباید - چون چیزی نمی خواهم دیگر که بگویم. باقی نمی توان گفت الا به...
-
تقدیم به همسرم
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 13:00
یگانه فرشته پاک زندگیم اگر بخواهم از تو بگویم باید از چشمانت بگویم که هزاران هزار اشک سبز ایثار دارند و چشمه چشمه مهربانی که هماره ساحل نگاهت را خیس می کنند. باید از دستانی بنویسم که صدهاشقایق محبت دارند و من چقدر این دست ها را دوست دارم . باید از ژرفای دلم از قلبی بگویم که دریا دریا لطف است و مهربانی ، قلبی که صدای...
-
یا ابا صالح
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 09:24
تو ای عشق و ای تمام وجودم از تو دارم ای گل هر چه که دارم _________________________ تو ای عشق و ای تمام وجودم تو بود و نبودم فدای رخ تو همه عالم .... بیا بنگر بر دل غمدیده که لیلی را ندیده که زغمها چه کشیده چو به این عالم یکدم بنگر حال زار مرا بی قرار مرا ای تمام امیدم تو صبح سپیدم ز نرگس چشمت ببین چه کشیدم یا ابا صالح...
-
می خوامت !
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 14:18
دوثت دارم دوصت دارم دوسط دارم دوثط دارم دوصط دارم دوست دارم. خلاصه همه جوره دوست دارم همسرجان ...
-
اما من دوستت دارم !
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 09:47
خدا هرکسی را که مثل من خوب باشد، دوست دارد اما هر کسی را که مثل تو بد باشد، دوست ندارد اما من تو را با همه بدی ات دوست دارم چون دلم برایت می سوزد، وقتی می بینم هیچ کس دوستت ندارد! امیدوارم که بخونی و بدونی که با تو هستم.
-
چشم یاری !
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 11:45
هیچ کس اشکی برای ما نریخت .... هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزیست حالم دیدنیست ........ حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم ................... گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت ................. یک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زیاران چشم یاری داشتیم ......... خود غلط بود آنچه...
-
آدم برفی
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 08:21
به شانه ام می زنی که غم هایم را بتکانی ؟ به چه دل خوش کردی ؟ به تکاندن برف از شانه ی آدم برفی ؟!!
-
تا جمعه دیگر ...!
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 12:00
ما هنوز منتظریم؛ تا بیاید انتقام سیلی زهرا (س) بگیرد... آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم...از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم...ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن...همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم...تقصیر کسی نیست که اینگونه غربییم...شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم...فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد...در غیرت ما نیست که از ننگ...
-
سیاهتر شده ای سیاهتر از همیشه ؟!
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 09:56
دلت گرفته ، گرفته تر از همیشه تنها شده ای تنها تر از همیشه کسی را دوست نداری چون به نفس عشق شک داری پس متنفر هستی ،منزجر تر از همیشه نه دلبسته ای داری و نه دلبستگی و نه حتی نفرتی که با انگیزه انتقامش احساس زندگی کنی . خالی شده ای ، خالی تر از همیشه تاریکی بر روحت و بر جسمت و بر فکرت نشسته سیاهتر شده ای سیاهتر از...
-
مرور سریع
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 08:31
گاهی در لابه لای خط خطی های زندگی آنچنان بر سر دو راهی می مانی... که ناچار راه سوم را برمیگزینی!... چقدر زود فراموش می کنیم وچقدر دیر به یاد می اوریم سنگینی ثانیه های قدیمی را ... همیشه نگاهی را باور کن که وقتی از ان دور شدی در انتظارت بماند ...
-
لبخند شیطان !
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 11:40
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین...
-
فقط تو ... !
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1386 10:47
الله لایحرمنی منک و لالیلة ابعدها عنک خدا مرا از تو محروم و شبی از تو دور نکند و لالیلة ابعدها عنک .. و لالیلة ابعدها عنک و شبی مرا از تو دور نکند و انا ویاک و انا شایفک هنا بعینی و من با تو هستم اینجا دارم تو را با چشمم می ببینم بعیش احلام بلاش منها تصحینی خوابم مبادا از خواب بیدارم نکنی الله لایحرمنی منک و لالیلة...
-
خودشناسی !
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 14:01
الهی! در شگفتم از آنکه کوه را می شکافد تا به معدن جواهر دست یابد و خویش را نمی کاود تا به مخزن حقایق برسد. از استاد حسن زاده آملی
-
به هر زبانی نام تو باد ...
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 12:54
-
سجده های سرد
شنبه 26 خردادماه سال 1386 16:20
کودکی خاموش ، درون آتش خیز نغمه ساز خروش مستی مترنم شده از سلسله بند وجودش ، گل ولای خیابان ، گوهر شور جوانی .... بر پای به نگاهی شده صیاد سرود مستان پا به مسجد که نه بر چشم ملائک که یکی خاسته بر پای سماع اش نه کم از روح خدایی با پای ِ گـِـلی..... محو باران ِ موذن بوی مرطوب ِ نقوش کاشی پیچش زنگ کلاس امروز حرف اول الف...
-
هوای تازه
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:01
-
نیمه پنهان
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 12:44
این تصویر یک صخره در برمه است. این عکس فقط در یک روز خاص از سال میتواند گرفته شود.در این روز اشعه خورشید با زاویه خاصی بر این صخره می تابد : چیزی متوجه شدید؟ دوباره نگاه کنید: اگر هنوز اعجاز این تصویر را درک نکرده اید تصویر را بچرخانید: به چشمان خوددروغ نگوئیم .خدا دیدنی است... واقعا نمی دونم شما با دیدن این تصویر چه...
-
بدون شرح ..!
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 13:35
-
برایش دعا کنید ...
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 18:05
قلْ لی ما أفعَلُ یا حبیبی أمْشی .. أمْ أبقى .. أم ماذا؟ یا حبیبی إشْرَحْ لی دربی مِنْ أینَ سأمشی وإلى أینْ یا حبیبی خُذ منی عیْـناً واترُکْ لی إحدى العَیْـنَیْـنْ کیفَ سأمشی الدّرْبَ وحیداً ؟ کیفَ سأمْضی عنکَ بعیداً ؟ لم أذهَبْ عنکَ ولنْ أذهَبْ مِثْـلَ المَجْـنونِ أعودُ إلیکْ ترجمه: به من بگو چه کنم ای محبوب من بروم...
-
نازنینم ، همسرم
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 13:02
ای همه تو ؛ سر و تن و جانم ، همه ی احساسم فدای تو عشقم تو ، ایمانم تو این دلم مالامال ، مال تو !
-
دلتنگ وعده دیدار
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 10:07
آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . . نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . . و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . . و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . . و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد همسرم ، نازنینم ، آرزوی دست بوسیت را دارم . نه کم که بیش ...
-
جات خیلی خالیه همسرم...
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 18:10
من لبریز از عشق سر و جان در ره تو میبازم آَری ای دل به تو دل میبازم باز امشب به شوق دیدنت تا سحر چشم به میعاد فلق میبازم میدونم نباید اینجوری حرف بزنم دیگه ولی دلم خیلی برا دستات تنگ شده !
-
صفای وجود پاکت رو عشقه !
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 17:26
تو شدی راز شکفتن من شدم برگ سبز و کوچکی از عاطفه ای تماشای تو یک حس لطیف قلب من تقدیم چشمان تو شد بهترین تسکین دل این جمله است باید از پیوند تو سرشار شد
-
فقط یک بوسه ساده ؛ همین !
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 17:52
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب بوسه یعنی خلسه در اعماق شب بوسه یعنی مستی از مشروب عشق بوسه یعنی آتش و گرمای تب بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از دیوانگی لذت ز شب بوسه یعنی حس طعم خوب عشق سادگی طعم شیرینی به رنگ بوسه آغازی برای ما شدن لحظهای با دلبری تنها شدن بوسه سرفصل کتاب عاشقی بوسه رمز وارد دلها شدن بوسه آتش میزند بر...
-
دو کلمه حرف حساب
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 00:28
مدتهاست درد میکشم... شانه هایت کجاست؟ به میهمانی شانه هایت دعوتم میکنی؟ شب و سکوت و اسمان ابری و.... آخه به چه زبونی بگم دل ، عقل و اختیار با هم جمع نمیشه ! تازه عشق هم هست که نگفتم !!! اگر رفتنم اختیاریه برگشتنم اجباریه ... کاش من هم بزرگتر بودم فقط 5 ماه ... همین ! می دونم که اگر بشنوی تو هم می سوزی !!!
-
باهار...!
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 11:42
بازگشتهام. با تبریک بهار سبز و بوی شکوفههای صورتی سیب برای شما و کتابی سرخ و موهایی سفیدتر از دیروز و همیشه. که بگذارم و بروم. که باز هم در صبحگاهی نارنجی بروم و بزنم به چاک جادههای خاکستری که هیچ وقت تمامی ندارند و از شیشهی دودی ماشینها، خطهای شیری ممتد بر آسفالت سربی را تا طلوع ماه نقرهای بشمارم که ببینم این...
-
کدام درسته ؟!!
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 12:02
من یا تو ..؟ . . . . من با تو
-
شیطنت شیرین و معصومانه
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 13:08
قابل توجه بچه دوستها ...!!! شما بگید با این نازنینها چکار باید کرد وقتی زیباترین گلی رو که برای خانومتون خریدید ؛ پرپر می بینید ؟!!! لطفا نظرتون رو نسبت به این تصویر بگید...
-
دلم تنگه...
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 09:09
قد آغوش منی .... نه زیادی ... نه کمی ... بیا منو ببر ... نوازشم کن دلم ... آغوش بی دغدغه میخواد
-
معنی ساده زندگی !
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 16:23
سرور کسی نیست جز خدای بخشنده و مهربان چه ساده گذشتیم و گذاشتیم بر ما نیز بگذرد چه ساده دل گفتیم و شب بازی را از ما برد ! چه ساده تنها شدیم و لذت وجود ما را گرفت چه ساده خندیدیم به خود تا کسی به ما نخندد چه ساده تمرین بوسه کردیم تا اشک مرحم دردهایمان نباشد چه ساده باختیم تا برنده غرور باشیم چه ساده خاطرات را به عشق...