شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

ردیف چشم‌های تو...

شعر ، ردیف و قافیه نمی خواهد!

بوی آغوش تو ، هر دیوانه ای را شاعر می کند...!

***

دنبال شعر و قافیه بودم تمام  عمر
این شعرها حواسِ مرا از تو پرت کرد

***

برای من غزل مگو که من خود قافیه‌ام
قافیه‌ باخته‌ی ردیف چشم‌های تو...

 

 


همه کسم تو ، هر هوسم تو ، همنفسم تو

بال و پرم تو ، همسفرم تو ، بیش و بسم تو 
گرمی خانه ، شور ترانه ، متن غزل تو
شعرو سرودم ، بود و نبودم ، قند و عسل تو

نغمه ی سازم ، محرم رازم ، از روز ازل تو
بی تو خموشم با که بجوشم 
جفت تنم تو...

خسته و عریان پیش غریبان 
پیرهنم تو...

گرمی خانه ، شور ترانه 
متن غزل تو...

پ.ن.1: همرنگ بهاری شده ام که هرگز نیامده، بهانه سبزم میشوی؟ پر از شکوفه ام هنوز ...!

پ.ن.2: از "تو" دلگیر نیستم... از دلم دلگیرم ، که نبودنت را صبورانه تحمل میکند

پ.ن.3: میان جزر و مد نگاهت... بی تو از هم می پاشم بیا مرا جمع کن!

پ.ن.4: نگاهم به گم شدنت عادت ندارد.. بگو که همیشه حوالی چشمهایم می مانی....

پ.ن.5: درست مثل تو غیر منتظره است... باران بی موقع بهاری !

پ.ن.6: عاشق شو و شعرهای ناتمام مرا تمام کن!

پ.ن.7: چشمانت را اگر داشتم تمامم را میان نگاه هایت بُر میزدم اینگونه عمیق میخواهمت!

پ.ن.8: نبض واژه هایم را که می گیری شعرهایم گل می کنند.. کنارم باش تا عاشقانه تو را شاعری کنم...

پ.ن.9: تا تو در آغوش من گل نکنی‌ این بهار، بهار نمی شود...

پ.ن.10: تا دل به فصل سبز تو امیدوار شد، اسفند و سیب و سنجد و سنبل...قطار شد!

پ.ن.11: بمیرم تا دو چشم تر نبینی ...

پ.ن.12: نبوده ، نیست ، نخواهد بود ! عزیزتر از تو کسی برای من ...

 

چشمانت غزل خداحافظی ست...

خداحافظ ...

از هیجان خوشم میاد. الان هم یه سورپرایز خبری دارم.  گفته بودم مسافرم، حالا هم نوبت رفتنه! ما که رفتیم، روزای روشن خداحافظ... 3 بلیط برای 3 نفر...کجاش هم سکرته. مطمئنم دلتنگ میشم ولی سعی میکنم کوچه معشوقه خویش را فراموش نکنم!




مزرع سبز نگاهت دیدنیست   /   چشمهایت، چشمهایت دیدنیست 

زیر ابروی کمان بی زهت   /   تیر مژگان سیاهت دیدنیست
چون مرا از خود برانی وقت خشم   /   غرش چشم سیاهت دیدنیست 
همچو شاخ بید در دامان باد   /   زلفها بر شانه هایت دیدنیست 
گاه تسخیر دل شیدای من   /   آتش سرخ نگاهت دیدنیست 
آتش دل را به اشک افروختی   /   موج غمها در صدایت دیدنیست 
رقص گلها زیر باران بهار   /   شاپرک در دستهایت دیدنیست 
پای کوبان می روی از پیش من   /   حسرت من در قفایت دیدنیست 
هر چه گویم واقعا بیهوده است   /   چشمهایت، چشمهایت دیدنیست

 

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی

 

پ.ن.1 : ندارد.

پ.ن.2 : خیلی عجله داشتم. عذر تقصیر دارم.

پ.ن.3 : حلالم کنید تا حلالتان کنم!

هوای تو

باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست؛

اما... نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست...

 

» بعضی آدمها بوی خوبی دارند»

حتی وقتی دورند...

دلت که براشون تنگ میشه؛

بوی خوبشون توی ذهنت می پیچه...

و اونقدر دلت هواشون و میکنه، که دوست داری محکم بغلشون کنی!

 

 

دلم هوای تو کرد

و ابر آمد و یک آن دلم هوای تو کرد   /   غروب، نم نم باران... دلم هوای تو کرد

شبیه رفتن خورشید لحظه ی گذرت   /   غروب بود و فراوان دلم هوای تو کرد

درست آخر مهر از تو دل بریدم و باز   /   درست اول آبان دلم هوای تو کرد

چه سخت از تو جدا شد چه سخت تنها شد   /   چقدر زود و چه آسان دلم هوای تو کرد

دلش هوای مرا کرد یک نفر یکروز   /   همینکه گفت: "امیر جان!" دلم هوای تو کرد!

...

گذشت بی تو زمستان، بهار آمد و آه...

دوباره - از تو چه پنهان- دلم هوای تو کرد

 

 

پ.ن.1: خدایا...بابت آن روز که سرت داد کشیدم متاسفم...! 

باز هم تو



اصرار دارم این هیاهو مستمِر باشد / «تو» در ضمیر حاضر «من» مستتر باشد

«تو» یک زن زیباست با پیراهن قرمز / «تو» می تواند تا همیشه منتظر باشد

اصرار دارم «تو» بخندد، «تو» بخنداند / حتی اگر «من» بغض هایش منفجر باشد

اصرار دارم «تو» بگویم، «تو» بگویم، «تو» / «تو» می تواند در تویِ «تو» منحصر باشد

تا سر درآرد از چه ها می گویمِ این شعر / خواننده باید بیشتر از «من» مصر باشد

می شد «تو» را در بی تویی های «تو» بنویسم / ترسیدم اما شعر از «من» منزجر باشد.

 

پ.ن.1 : هر انسانی عطری خاص دارد. جز تو که مثل بقیه هستی...

پ.ن.2 : امسالْ بهار، هفت‌سینِ‌مان کامل نیست.سیبِ سُرخِ گونه‌هات را کم دارد!

پ.ن.3 : بیا به هم دروغ بگوییم! من بگویم: بهار شده ، تو باور کنی، بیایی!

پ.ن.4 : سازت را با بهار کوک کن. مرا با چشم‌هات!

پ.ن.5 : تداعی نشو  این‌قدر؛ در این همه خیابان ، در این همه آدم...

پ.ن.6 : زیبایی تو، سینی چای را برمی‌گرداند!


سیم آخر، خط آخر

در این دنیای دلبستگی من چون نخ میان کلاف، کلافه و سرگردانم. آن قدر به این آدم های عجیب و روزگار تو در تو گره خورده ام که حالا سردرگمم. دنیای منِ کلافه تار است. من تار، تو پود شو. به خود ببافم. دلم گیر است. از کارم گره بگشا... حول خورشید حریمت بتابان من بی تاب را و بعد چون خیالت از نو ببافم...! دلم تار تار هم باشد باز پودش را از تو دارم.

 

تو صدایم می کنی، می خوانی ام که پیش آیم و جوابی بدهم تا کنارت جایم خالی نباشد. از رنگین کمان هفت خطِّ چشمانم می خوانی ام، امّا… امّا من همین چند سطرم، نه بیش تر. همین نوشته ی هفت خطّم. تو شاید در سکوت [ــَت] هزار بار بخوانی ام. بخوانی که کنارت باشم. گرچه می دانی نه من در راهم، نه جوابی و باز می خوانی ام. و من همچنان در کنارت همان جای خالی ام. [بدون هیچ کلمه ی مناسبی!] منتظرم نباش. آخر همین خط به سیم آخر زده ام، رفته ام. آن قدر که حالا آخر خطّم… 


 

 

پ.ن.1 : از این سکو که بگذرم این سکو…ن و سکو…ت بى دلیل نیست. چند قدمى دیگر طوفانم.

پ.ن.2 : من اهل آن قبیله ى از یاد رفته ام / سال ها را بدون تو بر باد رفته ام

پ.ن.3 : درگیرم با خودم! کاش درگیر بشیم، هر دوتامون با عشق...

پ.ن.4 : من تنها عاشقش بودم یا من تنها عاشقش بودم؟!

پ.ن.5 : گاهى لبخندى، مرا به تو مى فروشد. گاهی

پ.ن.6 : هواى روشنم را از تو دارم.

فرشته

سنگ سیاه چشم تو خال فرشته هاست               پیراهنت به رنگ زلال فرشته هاست

لبخند تو تراوش ذهن فرشته ایست                 بر چهره ای که طرح خیال فرشته هاست

پرواز گیسوان سیاهت عجیب نیست                هر تار مویت بسته به بال فرشته هاست

این زن مگر چه داشت خدایا که خلق شد؟            بانوی من جواب سوال فرشته هاست

از تو خدا فقط بدنت را به من سپرد                           اما دریغ روح تو مال فرشته هاست

روزی فرشته ای به تو عاشق شد و سرود        سنگ سیاه چشم تو خال فرشته هاست

 

***

رشته ای عشق مرا ، آی فرشته باز آی              دوری از من تو چرا ، آی فرشته باز آی!

شده چون روز و شبم فکر و خیالت در سر               عاشقم کوی ترا ، آی فرشته باز آی!

برحریم قدمت جان بسپارم هر دم                            انتظارم بدر آی ، آی فرشته باز آی!

از چه این خرمن من آتش مستانه زدی                 یا چه دیدی ز جفا ، آی فرشته باز آی!

چشم من بر ره تو، گشته غمین زین همه سوز       جاری ام مثل دعا ، آی فرشته باز آی!

تشنه کامی به کویرم به تقّلای وصال                      بر فراقت چه دوا ، آی فرشته باز آی!

ز بر یافتنت جای نمانیده رَوَم                                     دلم افتاده ز پا ، آی فرشته باز آی!

به تمنّای رُخت لحظه شماری بکنم                        شب باران زده را ، آی فرشته باز آی!

گر به خاکستر من روی کنی میگوید:               عشق من نیست خطا ، آی فرشته باز آی!

تب من ، عشق تو و گریه ی بی حاصل ازین                   نا ندارم بخدا ، آی فرشته باز آی!

 

***

هوشم ببرده است ، نگاری ، فرشته ای             وحشی غزالِ چشم خماری ، فرشته ای

شیرین جمال تخت نشین ملاحتی                      لیلی مرامِ ، قیس شکاری ، فرشته ای

با این مجال حُسن که داری تو بین جمع          هیچ هم به روی خود تو نیاری ، فرشته ای

این چشم جانستان که تو داری، بشر نه ای      این زُلف دل ستان که تو داری ، فرشته ای

باید که بر قُدوم تو بر خاک سر نهاد                          الحق رقیب باغ و بهاری ، فرشته ای!

گر این غریب داده دل اندر کمند را                            از روی لُطف در نظر آری ، فرشته ای

در محفلی که حُسن بُتان را نهند ارج                           جانا اگر تو پا بگُذاری ، فرشته ای

هرکس به شیوه ای ز تو تعریف می کند              این گُفت و لُفت ها به کناری ، فرشته ای


 

پ.ن.1 : فقط فرشته ها میرن. به نظرم هر کی میمونه جهنمیه {نظر شخصیمه در اوج عصبانیت}.

پ.ن.2 : کاش ... حیف که نمیشه.

پ.ن.3 : حضرت علی (ع) می فرمایند: انسان تدبیر میکند، خداوند تقدیر...

 

کمی رحم کن لامصب!

راه می روی

و شهر

اردیبهشت می شود...

 

کمی رحم کن لامصب!

این طور که راه می روی به ناز،

شهر بی‌چاره می شود!

 

·         من دفتری پُر از غزلم، نابِ ناب ِ ناب. چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است.

·         هنوز با منی آن لحظه ای که می گفتی: تو بسته من و ما هر دو بسته ی تقدیر!

·         بشدی و دل ببردی و  به دستِ غم سپردی / شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی (سعدی)

·         برایت داستانِ آن پادشاهی را باز گو خواهم کرد که دچار تو بود و از نداشتنت مُرد...

·         هر شب به هوای دیدنت از خوابی / آسیمه دویده ام به خوابی دیگر !(جلیل صفر بیگی)

·         تو نمی‌آیی، میا!  من می‌روم  (مولانا)

·         من در خود نگریستم... و از خود بیرون رفتم... و هیچ باز به خود نیامدم (منصور حلاج)

·         با همین نیمه، همین معمولیِ ساده بساز / دیر کردی، نیمه‌ی عاشق ترم را باد برد (حامد عسکری)

·         من ایستاده‌ام، همان جایی که رهایم کردی... (معصومه اسماعیلی)

·         هر چند صد بیابان، وحشی تر از غزالیم / ما را به گوشه ی چشم، تسخیر می‌توان کرد (صائب تبریزی)

·         روزی خودم را به کوچه‌ باغِ یادت می‌آورم، آنجا که از آن ، ساده گذشتی ، از من (علیرضا حاجی بابایی)


غلط کردم، غلط...

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خط سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم در هوایش حیف ، حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط

 

 

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

پ.ن.1: از شما دعوت میکنم به شنیدن این ترانه زیبا با صدای دوست خوبم محسن چاووشی.{من که با اون دوستم، ولی اون منو نمیشناسه}

حال درون امروز من!

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد / تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

نه فرشته نیستم باور بکن من نیز انسانم / حق بده گاهی تو را این روزها از خود برنجانم

حق بده گاهی دلت را بشکنم این روزها حتی / قهر باشم چند روزی چشم هایت را بگریانم

تو بپرسی دوستم داری کمی بانوی شب هایم؟ / من بگویم بی خیال اصلا جوابش را نمی دانم

هی بگویم خواب دیدم باید از من بگذری دیگر / یا که از این دوستی این عشق بدجوری پشیمانم

اتفاق بی نظیرم داغ داغی نه نمیفهمی / تو جوان و تازه ای من یک بنای سست و ویرانم

 

 

 

اول: تو قرار من باش، تا من مَدارت شوم ...! چه قرار و مداری بهتر از ما !

دوم: گاهی ... بی بهانه دلم برایت می گیرد !نمی دانم دلها بهانه گیرند ... یا بهانه ها دلگیر…. !؟

سوم: کارمان به جایی رسیده که طوری باید دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد...!

چهارم: خواستم چشم هایش را از پشت بگیرم، دیدم طاقت اسم هایی را که می گوید ندارم ...!

پنجم: تمام زندگی من... سه واژه شد برای تو... سه واژه جدا جدا ... من و شب و هوای تو...

ششم: بوق نبوغ نابغه ای تازه سال میآید.(فروغ فرخزاد)

هفتم: عاشقانه وابسته اش کردم، در نهایت دلداگیش، گفتم برو...

هشتم: درد دارد.... وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع کرده ای...!

نهم: به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.(شریعتی)

دهم: ﺑﺎ ﻓﻨﺠﺎﻧﯽ ﭼﺎﯼ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﺴﺖ ﺷﺪ، ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ "ﺑﺎﺷﺪ " . . . !

یازدهم: به تو عادت دارم.

دوازدهم: عشق تویی، عاشق منم، شعر تویی / شاعر منم در فاصله عشق تو را می خوانم / معبود تویی شعر تو را میخوانم / گویند که  عاشق همه جا رسوا است / من عاشقم و رسوایی تو را می خواهم

سیزدهم: خریدار ندارد .."دلی" که برایت "لک" زده است .

چهاردهم: بسته ام مثل چشمان سیاهت، چترم را ...دیگر باران است که آبرویم را می خرد !

پانزدهم: دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم / در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم.

شانزدهم: رفت ودیگر ندارمش، تقصیر خودم بود، ته این همه شعر که برایش نوشتم نقطه نگذاشتم

هفدهم: بترس از کسی که عاشق نیست ولی عاشقی رو خوب بلده!.

فقط راه خود گیر و برو ...

گم کن مرا و فکر کن اصلا نبوده ام / غرقم کن و خیال کن این من نبوده ام

اصلا بگو ندیده و نشنیده ای مرا / اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام

دور سر تو گشته ام و پرت... هیچوقت / دلگیر از مرام فلاخن نبوده ام

نشکن مرا زیاد مزاحم نمی شوم / تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام

انکار کن مرا و من اقرار میکنم / یک لحظه در تصور این زن نبوده ام


 


پ.ن.1 : حذف شد

پ.ن.2 : بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی...

پ.ن.3 : زندگی عین شعله کشیدن کبریته، لامصب کبریت ما از اولش سوخته بود!

+ اﯾنکه یواشکی دلتنگش بشی خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و جوابی نگیری. من (...) نیستم.

پ.ن. جدید : مرنج و مرنجان، را آویزه گوشم میکنم. دنیا دیدی یه موجود کم و پر افاده شدم؟ وایسا...