شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

نمیشود ...

 
تو ماه را
 
بیشتر از همه ما دوست می داشتی
 
و حالا
 
ماه هر شب
 
تو را به یاد من می آورد
 
می خواهم فراموشت کنم
 
اما
 
این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها پاک نمی شود
 
نظرات 52 + ارسال نظر
ستاره دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:44 http:// shabemahtabi.blogsky.com

سلام
ممنون از اینکه به من سر زدی .

باز جام دیده ها لبریز شد

باز زخم سینه ها سر باز کرد

در میان ناله و اندوه و اشک

حنجرم فریادها آغاز کرد

نوشین دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 ساعت 14:55 http://Nooshita20.persianblog.com

ببخشید یادم رفت!دو تا چیز دیگه!:اول اینکه،آخی!(این مربوط به همین پستتون بود)دوم:نه!باورم نمی شه که چنین تاثیری داشته باشه!(این مربوط به کامنتتون و داستانم بود!)موفق باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد