به
موسم آمدنت
تمام مسیر را گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟
یکهزار و سیصد و نود تو...
در ستایش چشمهایت،شعری نمی توان گفت. تنها باید تماشا کرد، مست شد و رفت!
از
تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند
چیست؟
عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز حاصل
آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟
پ.ن.1: گویند دعا وقت سحر اجابت می شود. آرزویی کردم. به زیبایی نگاهت...
پ.ن.2: وابسته اش کن به آغوشت؛ به بوسه هایت، به مزه لبانت... نمک گیرت که شد، دیگر ترک کردن بی معنی ست...
پ.ن.3: میان این همه علت، من معلولم. میان این همه اجبار، تو مجبوری. مجهولش کجاست؟!
اﯾﻦ ھﻮای ﺑﮫﺎری
ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮی ﻧﻔﺲ ھﺎی ﺗﻮ را ﻣﯿﺪھﺪ!
ﮔﻮﯾﯽ...
ﺗﻮ اﺗﻔﺎق ﻣﯽ اﻓﺘﯽ و ﻣﻦ دﭼﺎر ﻣﯿﺸﻮم...
تا یادت میکنم باران میبارد
نمیدانستم لمس خیالت هم
وضو میخواهد...
اگر چه رفته ای...اما هنوز منتظرم...
چه لذتی ست خدایا در این خود آزاری؟؟؟!!!!
ممنونم زیبا بود.
پی نوشت 2 رو قبول دارین؟
فک کنم دیگه نمک گیر شدن این روزا بی معنیه! نمکدون رو میشکنن
پی نوشت 2 رو قبول دارم و موافقم.
داستان همیشگی نمک و نمکدان...
وقتی چترت خداست , بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد ... لحظه هایت آرام .
متشکرم.
الا بذکر الله تطمئن القلوب...