شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

چه بخواهی چه نخواهی، من با توام

من به غیر تو نخواهم، چه بدانی چه ندانی / از درت روی نتابم، چه بخوانی چه برانی

دل من میل تو دارد، چه بجویی چه نجویی / دیده ام جای تو باشد، چه بمانی چه نمانی

من که بیمار تو هستم، چه بپرسی چه نپرسی / جان به راه تو سپارم، چه بدانی چه ندانی

ایستادم به ارادت، چه بود گر بنشینی / بوسه ای بر لب عاشق چه شود گر بنشانی

می توانی به همه عمر دلم را بفریبی / ور بکوشی ز دل من بگریزی نتوانی

دل من سوی تو آید، بزنی یا بپذیری / بوسه ات جان بفزاید، بدهی یا بستانی

جانی از بهر تو دارم، چه بخواهی چه نخواهی
شعرم آهنگ تو دارد، چه بخوانی چه نخوانی

 

 

 

ای همه غمگین، اگر تنها شدی من با توام / خسته دل از هر که، وز هر جا شدی من با توام

گر به کنج بی کسی آمیختی با درد خویش / دلگران از مردم دنیا شدی من با توام

از غمت گریان منم گر تا سحر مانند شمع / اشکریزان در دل شبها شدی من با توام

ای عزیز همزبان ای هم نفس! ای هموطن! / خسته گر از گنبد مینا شدی من با توام

اشک غمگینان دلم خون میکند؛ ای وای من! / ناله کمتر کن اگر تنها شدی من با توام

ای بیابانگرد بی کس! گر ز غربت روزها / دربدر در کوه و در صحرا شدی من با توام

ای دو چشم اشکریزان! در دل شب های تار / هر زمان از دست غم دریا شدی من با توام

شعر من غم نامه عمر من است ای آشنا
هم سخن گر با کلام ما شدی من با توام

 

یک گل سرخ و این همه خار؟! میدانی چقدر نچیدنی شده ایی؟

اگه غم داشتی یه روز اگه کم داشتی هنوز اگه دیدی دنیا خنده هاتو دزدید
اگه حس کردی خدا نیس هواسش به شما اگه روزگار به ساز تو نرقصید
برقص ، من باتو بیدارم
نترس ، تنهات نمیذارم
بمون ، از عشق و با من بخون
برقص ، من باتو بیدارم
نترس ، تنهات نمیذارم
بمون ، از عشق و با من بخون

(دانلود «نترس» با صدای رضا صادقی)

 

 

حاشا مکن دل را عاشق تر از ما نیست / تنها بگو این عشق پای تو هست یا نیست
افتاده ام در دام تو با این دل خسته / چشمی که آهو می کشد راه مرا بسته
غم دیوانه واری دارد این عشق / چه شیرین انتظاری دارد این عشق
ببین هرجا دل درد آشنای خسته ای هست / اگر کهنه اگر نو یادگاری دارد این عشق
حاشا مکن دل را عاشق تر از ما نیست / تنها بگو این عشق پای تو هست یا نیست
افتاده ام در دام تو با این دل خسته / چشمی که آهو می کشد راه مرا بسته
اگرچه زندگی هرگز به کام عاشقان نیست / برای زندگی عاشق تر از ما در جهان نیست
دل را از عشق شعله ور کن / ما را از دل بی خبر کن

چون شب عاشقان روشن باش / ماه من تا ابد با من باش

(دانلود «دختری به نام آهو» با صدای سالار عقیلی)

مادر...

سایه ای بود و پناهی بود و نیست
شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد
سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
"
هست " ناگه " نیست" گردد در نظر
باورم شد ، این من ناباورم
روی دوش خویش او را می برم!
می برم او را که آورده مرا
پاس ایامی که پرورده مرا
می برم در خاک مدفونش کنم
از حساب خویش بیرونش کنم
راست میگویم جز این منظور نیست
چشم شاعر از حواشی دور نیست
مثل من ده ها تن دیگر به راه
جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه
منتظر تا بارشان خالی شود
نوبت نشخوار و نقالی شود
هر یکی همصحبتی پیدا کند
صحبت از هر جا به جز اینجا کند 
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر 
خوش به حالت ، خوش به حالت ای مادر



میزبان عشق است و وای از عشق

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم

هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم

دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله نور

گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی

از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم

سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان

دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد قل عشق الله الصمد

راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم

گیسویت را بازکن انا فتحنایی بگو

دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم

ای لبانت محیی الاموات لبخندی بزن

مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم

میزبان عشق است و وای از عشق! غوغا می کند

هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم

دلیل تازه چشمانم باش!

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهای من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

 

 

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

پ.ن.1: هر چه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!  /  هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند

پ.ن.2: داد چشمان تو در کشتن من دست به هم  /  فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم...

پ.ن.3: این چشم ها، از من دلیل تازه می خواهند...

پ.ن.4: من دفتری پُر از غزلم، ناب ِ ناب ِ ناب... چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است!

پ.ن.5: آمدی، چشمم روشن شد... رفتی، چشمم تر...


آل آو مای لایف


من و دل همنفسیم با نفس خیال تو

نفسم ، همنفسم ، هر نفسم فدای تو

 

با من باش. برسان خود را به تن. برسان تن را به جان و بمان!

زین دو هزاران من و ما 
ای عجبا 
من چه منم؟

 

 

 

پ.ن.1: آب رسانا نیست و گرنه زیر باران به تو رسیده بودم ...!

پ.ن.2: زندگی معنی پیچیده ای ندارد... همین که تو باشی این تمام زندگیست...

پ.ن.3: خسته ام از تو نوشتن. کمی از "خودم" می نویسم این منم که دوستت دارم...!

پ.ن.4: بارهاگفتم به تو، چشمها برای نگاه است، اماتو هر روز با آنها حادثه می آفرینی!

پ.ن.5: بگذار در گوشت بگویم: "میخواهمت". این خلاصه تمام حرفهای عاشقانه دنیاست.

پ.ن.6: من از حرارت چشمانت یخ میزنم! از سرمای نگاهت آتش میگیرم! "چشمان" تو فیزیک راهم نابود میکند، مرا که دیگر هیچ...


 

وقت‌هایی که چای تازه دم را، بی‌هوا، دو تا می‌ریزی

بگذار برایت چای بیاورم، راستی گفتم که دوستت دارم؟

گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟

حضورت شادی بخش است مثل حضور شعر!

 

 

 

تو نیستی
اما من برایت چای می‌ریزم

دیروز هم
نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم

دیگر چه فرق می‌کند؟
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می‌کنم!

  

پ.ن.1: تو چای می نوشی و من... قند در دلم آب می شود.

پ.ن.2: تو رفته ای و بحران نوشیدن چای بی تو در این خانه، مهمترین بحران خاورمیانه است.

پ.ن.3: دوباره در دلم انگار، چای دم کردند...

پ.ن.4: تو رفتی. من هم نمردم، درست مثل همین چای، بی قند!

پ.ن.5: در غربت چشمان تو؛ چایی نمی چسبد!

پ.ن.6:  چای را شیرین می‌کنم، طعم تلخ لحظه‌ها، فرقی نمی‌کند...‏

پ.ن.7: یک لیوان چای گرم و دو حبه قند و شاعرانه ترین باران بهاری... با تو زندگیم جاودان است.

پ.ن.8: مهمان منی، نوش جانت...چای رفاقت من، همیشه تازه دم است .

دلم غنج می رود...!

می خواهم گوش باد را بگیرم که این همه دور موهایت نپیچد و با زندگی ام بازی نکند. تو هم کاری بکن. مثلا دکمه پیراهنت را ببند... مثلا دامنت را جمع کن... و فکر کن پیاده رو خیس است!

 

 

 

با خنده کاشتی به دل خلق «کاش ها»
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها

  

پ.ن.1: سلسله‌ی موی دوست، حلقه‌ی دام بلاست!

پ.ن.2: بوی موهات؛ زیر بارون... بوی گندم زار نمناک، بوی شوره زار خیس، بوی خیس تن خاک.

پ.ن.3: کاش امشب، موهایت را تاب ندهی. دلتنگی‌‌هایم را با هزار بدبختی خوابانده ام!

پ.ن.4: مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند / هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند.

پ.ن.5:  وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی...

پ.ن.6: بیان کردم حدیث دوری و شرح شب هجران / پریشان کرد زلف و گفت؛ از زلفم پریشان تر؟

پ.ن.7:   آری، همه باخت بود سرتاسر عمر / دستی که به گیسوی تو بُردم، بُردم...

 

طوفان، دریا ، ساحل و یک ردیف جهنمی!

طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر

بوسه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانه کرد

 

 

 

تو مال من و باقی دنیا به جهنم

با روح ترک خورده مدارا به جهنم

دست من و سیب تو و این وسوسه ی خام

افسانه ی کال من و حوا به جهنم

خطی است میان من و تو واژه ی هنجار

این خط کج فاقد معنا به جهنم

انگار جز تو انکار تو راه دگری نیست

اثبات تو و ختم غزل ها به جهنم

دیگر پرم از عقده ی تکرار ردیفم

بابا به جهنم به جهنم به جهنم!