بعـد از مــن، به یـاد من آویزان نشوید...
من امــروز زنـده امـ، همیـن امــروز .
از لحظهای که صبـح جیغ کشید و شـب خاموشش کرد .
حرامتـــان باد ... حرامتـــان باد اگر عــــزای مــرا با حلوایتان شیریـن کنید ...
و روی خـاکی که بر سرمـ ریختید و سـنگی که کوبیدید با دستهــایتان، مـرا صدا بزنید ...
مــن امــروز زنـده ام
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده…
- سواد داری؟ (چه
ربطی داشت؟؟؟(
- نوچ نوچ…
…
…
- بی سوادی؟
- نوچ نوچ…
- پس تو خر من هستی!!!!!!!!!!!!
و به این ترتیب ما بزررگ شدیم به صورت اسکول وار…
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم؛
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را!
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
جمعه تنها روز هفته است که تنها یک نقطه دارد . . .
من به فدای آن خال هاشمی تو . .
.
این یک روز مال تو!
جمعه که قابل تو را ندارد . . .
برگرد کــــــه بر بهار مــــــا می خندند یک عده به انتظار ما می خندند
دستان سیاهی که به خون آلود ست گویند که انتظار مـــــا بیهودست
گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند
می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند
غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار
من اکنون صاحب دشتی قاصدکم
اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک می میرند؟
آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد ...
امـا فـاجعـه ی زنـدگی آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه : آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای...
حــرفــهـــایَــتـــــ ،
بـــوی ِ دوسـتـَتـــ دارَم می دَهَــنــــد
فـــکـــری بــَــرای ِ چـشــم هــایَــتــــ بـکن . . .
(سوره ی کوثر ۱۸ نقطه دارد(