شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

پرواز در چشمهایت



پرواز هیچ پرنده ‌ای را حسرت نمی برم، وقتی قفس چشمهای تو باشد...

 

من خود، به تو پر پرواز دادم، اما...

به همه گفتم درب قفسش باز بود و... پرید... !

نظرات 9 + ارسال نظر
مسعود یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 18:29

با این که مصداقش تو زندگیم نیست ولی واقعا از ظرافت و عمق احساسش لذت بردم

انشاء اله عاشق بشی و عشق در زندگیت جریان پیدا کنه.
متشکرم از این نوع بیان زیبا... و همچنین از حضورتان.
موفق باشید.

m.m یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:33 http://geblack.blogfa.com

سلا
من اپم دوست من....

بله.
حتما میام

مریم یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:14

کامنتتون فوق العاده بود.
بارها خووندم. خیلی لطیف بود. واین موسیقی وبلاگتون رو رویایی تر از همیشه کرده.

متشکرم از لطف شما.
تاثیر موسیقی بر شعر توصیف ناشدنی ست... حال آنکه شعر؛ خود گویای همه چیز است.
دگر بار از حضور شما و بیان صمیمانه نظرتان سپاسگزارم.
کاش این نگاشته ها در خور نگاه خوانندگانش باشد و مرا شرمسار نسازد!
آمین یارب العالمین.

مریم دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 00:36

یه چیزی این وسط هست...

نمیدونم چی؟ ولی میدونم هست!

اگر با من نبودش هیچ میلی...

کدوم لیلی کدام مجنون ؟!

از کدام مثنوی سخن می رانید... که ما شهره شدیم به بیوفایی...

مریم دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 00:56

انکه بر نقش زد این دایره ی مینایی...
کس ندانست که درگردش پرگار چه کرد!

بسیار زیبا و تامل برانگیز بود.

ممنونم از حسن انتخابتان.

فامیل دور دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:23

دیالوگ زیبا بین فامیل دور و آقای مجری

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟


فامیل دور: واسه بهار.



از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.



وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش.

فکر می‌کنه یکی هست که در ُ باز گذاشتی دیگه.

ولی وقتی در بسته باشه،

فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.


در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی دربسته رو همه می‌زنند.

خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش.

شکسته می‌شه اون در.


دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.


یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه.



ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس.



این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند



و همه‌چی خراب می‌شه.


آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟


فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه

عالی بود. به قول یه بنده خدا : چی میتونم بگم؟! زیبا بود برای این نوشته جمله ی حقیریه... محشر!

آفرین خیلی حال کردم وقتی این دیالوگ رو خوندم. احساس سبکی بهم دست داد. الان تو ابرام !

ممنونم

مریم دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 21:14

هنوز که نیومدم خواستگاری دخترتون که اینقدر ناز میکنید!

دیشب ماکان پیشم بود.عکس یاس و نشونش دادم.
اولین چیزی که دید بطری تو دستش بود!
گفت: واسه منم میخوی(میخری)؟ (به *ر* میگه*و* مثلا به آره میگه
آوه.
به چرا میگه چوا؟
خلاصه بچم چشم پاکه. به جای دخترتون بطریش ودید!


یاس میخاد درس بخونه!

من و خود خود خــــــــــــــــــــ سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 00:35 http://majoit.blogfa.com/

زیبا بود

متشکرم

mohammad دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:27 http://mgh61115.blogfa.com

بسیار زیبا و عاشقانه
موفق باشی

ممنونم از لطفتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد