شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

فقط تو ... !

الله لایحرمنی منک و لالیلة ابعدها عنک
خدا مرا از تو محروم و شبی از تو دور نکند


و لالیلة ابعدها عنک .. و لالیلة ابعدها عنک
و شبی مرا از تو دور نکند

و انا ویاک و انا شایفک هنا بعینی
و من با تو هستم اینجا دارم تو را با چشمم می ببینم


بعیش احلام بلاش منها تصحینی
خوابم مبادا از خواب بیدارم نکنی

الله لایحرمنی منک و لالیلة ابعدها عنک
خدا مرا از تو محروم و شبی از تو دور نکند


و لالیلة ابعدها عنک .. و لالیلة ابعدها عنک
و شبی مرا از تو دور نکند

ضحکة .. ضحکة من شفایفک
خنده .. خنده لبانت


لیّه بتهون جراحی علیّه
برایم زخم هایم را بی ارزش می کند


یا حبیبی یا کل مالیّه انا روحی لیک
عزیزم ای تمام داراییم من جانم برای توست


یللی فی عیونک حنان الدنیا
ای که در چشمانت محبت عالم است


و الدنیا معاک حاجة تانیة
و دنیا با تو چیز دیگری است


و امانة ماتبعد ثانیة مانا روحی فیک

و خواهش می کنم لحظه ای دور نشو جانم با توست

و انا ویاک و انا شایفک هنا بعینی
و من با تو هستم اینجا دارم تو را با چشمم می بینم


بعیش احلام بلاش منها تصحینی
خوابم مبادا از خواب بیدارم کنی

انت .. الفرحة اللی یاما نادیتها
تو .. آرزوی شادی هستی که بسیار صدایش زدم


و الجنة اللی انا اتمنیتها
و بهشتی که من آرزویش را داشتم


من اول لقانا لاقیتها یاحبیبی فیک
در دیدار اولمان در تو یافتم عزیزم 


یللی من الدنیا بحالها و اخدنی
ای که مرا از مادیات دنیا رهاندی


اوعدنی حبیبی اوعدنی
به من قول بده عزیزم


و لالیلة تفارق حضنی ده .. انا روحی فیک
که شبی آغوشم را ترک نکنی .. من جانم با توست

خودشناسی !

 
الهی!
در شگفتم از آنکه کوه را می شکافد
 تا به معدن جواهر دست یابد
 و خویش را نمی کاود تا به مخزن حقایق برسد.
 
از استاد حسن زاده آملی