شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

عاشقانه خاطره انگیز...

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره



پ.ن : کیه که با این ترانه خاطره نداشته باشه؟!!!

حرف آخر

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف آخر من دیدن پرواز تو در فرداهاست

رقص و اشک

در سمت خلاف باد می رقصیدی / جسم تو که ایستاد می رقصیدی

آهنگ دلت ترانه ای غمگین بود / اما سر خود چه شاد می رقصیدی

سخت است گذشتن از کنارت وقتی / با این همه اعتقاد می رقصیدی

رقصیدن تو زبانزد عالم شد / با هر وزشی ز باد می رقصیدی

ما در هیجان درد گم اما تو / با سوره ی ان یکاد می رقصیدی

باران که گرفت خوب می دیدم که / این اشک خداست ...


 

زخم زبان !


زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود / تقدیــر ما به تلخـی این ماجـرا نبود

بانـو ! نگو که طالـع ما را خدا نخواسـت / آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود !

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم / در هیأتت همیشـه غذا بود ، جا نبود !

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس / در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران ! ولی بدان / این رسم عشـق بازی پروانه ها نبود

با آخرین قطـار از این شعــر دل برید / مردی که هیچ وقت برایت خدا نبود  "

من! قافیه باخته ام

به پیشگاه بزرگوار خوش الحان (این نوشته مخاطب خاص دارد)


الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه            فاطر 10

صعود کلام نکو سوی اوست / اگر روی اعمال بر سوی اوست


بدینوسیله، ضمن نکوداشت زیت فکرت، شموخ همت و رسوخ درایت حضرت عالی ، در کمال محبت و مّودت از مقام ارزنده، سخنان سازنده شما دوست فرهیخته و فرزانه ، به رسم تعظیم و تکریم، این نوشتار تقدیم ذوق سلیم، رفتار لطیف و گفتار ظریفتان می گردد. از حضرت رب العزه ثوب ثواب، خلعت صحت و حسن عاقبت، مسالت دارد.

به راستی آیا کلامی هست که تاب گفتار رثای شما را بیاورد؟ به راستی آیا قلمی را می شناسید که با کلک خیال ، شکوه وفای دوست را که در بستر رویاهای آدمی و درگسترده ی تاریخ مکتوب بشریت هماره چون نگینی زرین درخشیده است به تصویر آورد؟ آنچه از بن جان می آید آن است که از صمیم قلب از دوستی صادقانه وکوشش خالصانه ی شما در راستای هدایت و ارشاد این حقیر، تقدیر و تبجیل نمایم و صمیمانه ترین سپاس های خود را به شما ارزانی دارم بخصوص اگر توفیق خدمت به عزیزانی نصیبم گردد که تمام دنیایشان را می توان در پر رنگین پروانه ای خلاصه کرد.

تقدیم به گرانمایه‌ دوستم

جناب آقای سعید ایلخانی مهوار


سوگند به خورشید و به ماهی که ندارم / شب قسمت من شد ؛ به گناهی که ندارم

از باد مرا ؛ ای شب توفنده! مترسان! / سرمایه ی من چیست ؟ کلاهی که ندارم !؟

تا هست به جز هیچ کسی قسمت من نیست / آسوده ام از منصب و جاهی که ندارم

ای دکه ی دنیا چه قدر دست تو تنگ است! / شرمنده من و پول سیاهی که ندارم!

این عمر چنان کوه روی شانه ی من بود / از کوه چه دارم؟ پر کاهی که ندارم

دشتی عطشم ؛ منت باران نکشیده / برگ سندم : خشک گیاهی که ندارم

غیر از خود دل؛ شاهد دلباختگان کیست؟ / اینک منم و هیچ گواهی که ندارم

جذاب ترین مرحله ی عشق همین است / از من؛ تو همان چیز بخواهی که ندارم


پ.ن.1: در پاسخ به تقدیرنامه ای که من لیاقتش را نداشتم...

پ.ن.2: یه ناهار که هیچ، یک هفته هر روز ناهار در خدمتم 

پ.ن.3: از هدیه ارزشمندت بسیار ممنونم.

سیب چهارم

سه سیب دنیا رو عوض کرد :

1)      سیبی که حوا خورد

2)      سیبی که روی سر نیوتن فرود آمد.

3)      سیبی که استیو اختراع کرد.


به نظرتون سیب چهارم به نام چه کسی زده می شود ؟ !!!

غذای چندش و گرم حال به هم زن!

اخطار : Warning : اول پینوشتها رو بخونید و بعد پست رو...

پ.ن.1 : از کلیه بچه ها، افراد مسن، کسانی که بیماری کلیوی ، قلبی ، عروقی و آسم دارند و یکسری افراد خاص  خواهش می شود این پست را نخوانند

پ.ن.2: از کلیه بانوان تقاضا می شود این پست را نخوانند (اعم از باردار و غیره)

پ.ن.3: کسانی که به ماکارونی علاقه دارند نیز در هر صورت این پست را نخوانند.

پ.ن.4: مسئولیت و عواقب خواندن این پست بر عهده خواننده محترم می باشد.

پ.ن.5: فحش ندید...با شما هستم دوست عزیز، دقت کن . آره ، با خود شمام، فحش نده....



دو تا دکتر کالبد شکافی بودن هر جنازه‌ای میاوردن شکمشو وا‌ میکردن غذا هاشو میخوردن .  یه روز شکم یکیو واز می‌کنن توش ماکارونی‌ بود، دکتر اولیه به رفیقش میگه من نمیخوام تو بخور.

رفیقش میگه چرا تو که ماکارونی‌ خیلی‌ دوس داشتی!!؟
میگه نمیخوام دیگه، رفیقشم همشو میخوره.
بعد که تموم می‌شه میگه میدونی چرا نخوردم ؟

رفیقش میگه چرا؟ میگه چون توش مو بود !
اونم حالش به هم میخوره همه‌ رو بالا میاره ...
بعد اون یکی‌ شروع می‌کنه به خوردن، رفیقش میگه نخور کثافت مگه نمی‌‌گی توش مو بود، چندش.

اونم میگه خالی‌ بستم من ماکارونی گرم می‌خواستم !!! 

+مردونه : شلوار لی

یادتونه وقتی بچه بودیم بدون شرت شلوار لی میپوشیدیم و وقتی زیپ شلوار رو بالا میکشیدیم (...) گیر میکرد لای زیپ !!! آخ آخ آخ..... هنوز دردش یادمه... 


 


پ.ن 1: گفتم که این فقط یک خاطره مردونست !

پ.ن 2: لطفا خانومها نخونند. چون اگر هم بخونند نه چیزی متوجه میشن و نه چیزی یادشون میاد!

پ.ن 3: واقعن خاطره دردناکی بود...

هی... کجا؟!

خیلی دور هم که بروی
نقطه نمیشوی!!
سه نقطه میشوی در شعرهایم...



بغض هایت را در دلت نگه دار...گاهی سبک نشوی...سنگین تری !

سه گاه!

راه من نگاه توست ... / پلک نزن  ! / بی راهه می روم ...

 

 نگاه میکنم... / سکوت میکنی... / سقوط میکنم ... !


لب می گشایی/ شعر می بارد / من غرق می شوم ...