شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

در میان هلهله دیگران، سهم من اشک و حسرت

دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلندتر است


“ مادر ” نوشته می شود ولی “ فرشته ” خوانده می شود . . .

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 http://marmaryjooni.persianblog.ir

الهی من بمیرم. الهی بمیرم.
چقدر این پست غریبانه ست...
کاش این آخر شبی اصلا نمیومدم اینجا...همه ی روز خوبم خراب شد. اشکم جاری شد...
چقدر این پست من و یاد یتیم موندگی خواهر زاده ام انداخت...
اولاد از بی پدری یتیم نمیشن...امان از بی مادری...

تو رو خدا ببخشید نمی خواستم ناراحت ترتون کنم. اما....
خدا صبرتان بدهد...

یا فاطمه...

زلال(پرنیان سرد) چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:10

سلام
شبتون به خیر
این روزای زیبا رو خدمتتون تبریک میگم
اگرچه می دونم تو این روزا غمی هم بر دلتون منشینه
خدا مادرتون رو رحمت کنه و انشالله امشبی که قطعا به یادشون خواهید بود بهترین ها رو براتون از خدا میخوان

سلام
شب خوش
حقیقتش واسه امشب دلم نمیخاد متنی رو بذارم. آنلاینم و منتظر شما دوستان!
خداوند تمامی عزیزان از دست رفته رو مورد آمرزش قرار بدهد . انشاء اله.
موید و پیروز باشید

محیا چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 http://setareyegomgashte.persianblog.ir

در کنار نام پاک فاطمه
جانماز عشق را وا میکنم
دست حاجت را به عشق فاطمه
رو به سوی نور، بالا میکنم
با قسم بر آبروی حضرتش
آرزویت را تمنا میکنم
میلاد سرچشمه کوثر بر شما مبارک باد

این روز بر شما مبارک

فرشته چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 13:14

جای خالی مادر رو هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه پر کنه...همون که از شیره ی جونش به ما زندگی داد...تکه ای از وجودش شدیم و ازش جدا شدیم...ما رو به خدا سپرد تا بزرگتر بشیم....

بهشت سرایش...لبخند بزنید تا او هم لبخند بزنه چون همیشه حواسش به شما هست...

یا علی...

یا علی...

فرشته چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 13:53

از مرگ نمی ترسم
من فقط نگرانم
که در شلوغی آن دنیا
مادرم را پیدا نکنم...

من پیداش میکنم... چادر مشکی می پوشید!

زلال چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 21:28 http://http://zolal38.blogfa.com

بنشین پیش من امشب،کمرت خم شده مادر!

به سرم سایه ی خورشید، چرا کم شده مادر؟

علم چشم سیاهت به در خانه ، مپیچان

به خیالم که از آن دور ، محرم شده مادر!

سی و شش سال گذشت و تو پریزاد همانی

ولی این کودک "شیطان"، دگر "آدم"شده مادر!

قصه ی موی به موی شب یلدای تو خواندم

غزل موی سپیدت ، همه در هم شده مادر!

گفته بودی که: " شبی از سر آن پله می افتم"

وا کن آغوش، که اسباب فراهم شده مادر!

منم آن کودک دیروز، که تا دیر می آید

گوشه ی چارقد تو، پرشبنم شده مادر!

چشم ها را بچکان از پس آن شیشه ی عینک

بده فنجان نگاهی، چایی ات دم شده مادر!

سلامتی مادران، صلوات.

فامیل جان چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 22:43

انگار ملائک تو را میان بوسه هایی که برای خدا فرستادم دزدیدند!
چگونه توانستی آن همه خاطره را در یک لحظه تمام کنی.
همه را می بینم اما جزء تو که خاطره ای شدی ماندگار برای قلب هایی که منتظرت هستند.
گناه آسمانی که تورا به آغوش کشید و باخود برد را هرگز نخواهیم بخشید تو میان بودنت و یادت ، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی


روحش شاد

میدانم جایگاه ابدی او بهشت است

انشاء اله تعالی.

شوهرجان سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 00:40 http://pws.blogsky.com

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن
اما پول ندارن ...
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما ...
مادر ندارن ...
به سلامتی همه مادرای دنیا

من هم اما ...!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد