شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

چشم یاری !

هیچ کس اشکی برای ما نریخت ....  هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزیست حالم دیدنیست ........  حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم ................... گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت ................. یک غزل آمد که حالم را گرفت:

ما زیاران چشم یاری داشتیم ......... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم