من برای سالها مینویسم... سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند...
فریاد می زد : خوش به حالت که مرا یادت نیست... خوش به حالت که دلت آرام است... خوش به حالت!
می گفت : گاهی باید کم باشی تا کمبودت احساس شود. نه اینکه نباشی تا نبودنت عادت شود...
می گفت : یادت باشد ، این روزها اگر کسی به تو گفت عاشقتم ، بپرس تا ساعت چند؟!
و یادم باشه تو برای من خود غرورمی ، من غرورم را رها نمی کنم... فوق فوقش یه روز میبوسمت!
پ.ن.1 : ببخش ، بلد نیستم تنها باشم . تو نباشی، "سر زلف دگری"....!
می دونی وبلاگت اونی نیست که من توش نظر بدم؛ فقط از خوندن نوشته هات لذت میربم.(گل)
متوجه منظورتون نشدم. ولی برای اظهار محبتتون متشکرم.
وقتی یکی باهات حرف میزنه که خیلی قشنگ حرف می زنه دلت نمی آد با حرف زدنت وقفه تو کلامش بندازی درسته ؟؟ منظورم همین بود؛وقتی قشنگی مطالبتون رو میبینم دلم نمی آد چیزی اضافه کنم یا اظهار نظر کنم؛ می خونم و گرمم میشه.
ممنونم از این همه لطف شما...
مثل همیشه زیبا
متشکرم از شما