من برای سالها مینویسم... سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند... فریاد می زد : خوش به حالت که مرا یادت نیست... خوش به حالت که دلت آرام است... خوش به حالت! می گفت : گاهی باید کم باشی تا کمبودت احساس شود. نه اینکه نباشی تا نبودنت عادت شود... می گفت : یادت باشد ، این روزها اگر کسی به تو گفت عاشقتم ، بپرس تا ساعت چند؟! و یادم باشه تو برای من خود غرورمی ، من غرورم را رها نمی کنم... فوق فوقش یه روز میبوسمت! پ.ن.1 : ببخش ، بلد نیستم تنها باشم . تو نباشی، "سر زلف دگری"....! |