شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

تو، واژه ، وسوسه، شعر، بیدار

من تو را نمی سرایم

تو...

خودت در واژه ها می نشینی...

خودت قلم را وسوسه می کنی...

و شعر را بیدار می کنی...!


 

 

1-هیچ حرارت سنجی را امشب ، توان تشخیص دمای ِ تب ِ بی تابی ام نیست ...

2-هنوز هم قافیه را به نگاهت می بازم...

3-ذکر نام ِ تو ، قنوت نمازم شده جانم ...

4-غرور بی غیرتی دارم من...

5-آدم ها گاهی سنگ تمام می گذارند،آنجا که در میان خاک خوابیدی،"سنگِ تمام" را میگذارند و میروند !

6-دل هم فقط دل تو... دریا.

7-زندگی، یک مرگ به تو بدهکارم، بیشتر که نیست ؟!

آسمان با همه وسعتش تقدیم تو...خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست!

1.ماییم و نوای بی نوایی. بسم الله اگر حریف مایی.

2.ﮔﺎھﯽ، ﺷﺎﯾﺪ، ﺗﻨﮫﺎ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﻔﺘﺪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ... اﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﯿﻔﺘﺪ.

3. من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست . رفتنت ممکن شد. حال باورش ممکن نیست ...!

4. نمی دانم که آیا تو می دانی که "بی تو..." ؟!

5. از آن شب که با تو خوابیدم، تو از ترس، دیگرنخوابیدی... و من از شوق تا ابدخوابیدم...!

6. تمام آسمانم وقف نگاهت.

7. دیگر نه آدم ، آن آدم است و نه حوا ، آن حوا. من و تو زاده کدامین دو نخستینیم که نه بوی آدمیت داریم و نه هوس حوا ... ؟!

 

آخرین نفسام و بی تو دارم حس میکنم (بشنوید با صدای مازیار فلاحی)

 


صدایت میکنم "بانو" با مصوت بلند "او"

به موسم آمدنت
تمام مسیر را گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟

 

 

یکهزار و سیصد و نود تو...

در ستایش چشمهایت،شعری نمی توان گفت. تنها باید تماشا کرد، مست شد و رفت!

 

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟
عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز       حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟

 

 پ.ن.1: گویند دعا وقت سحر اجابت می شود. آرزویی کردم. به زیبایی نگاهت...

پ.ن.2: وابسته اش کن به آغوشت؛ به بوسه هایت، به مزه لبانت... نمک گیرت که شد، دیگر ترک کردن بی معنی ست...

پ.ن.3: میان این همه علت، من معلولم. میان این همه اجبار، تو مجبوری. مجهولش کجاست؟!