دو میز آنطرفتر ، جلوی من ، زن رویاهایش پایش را روی پای دیگرش انداخت.
این روزا عده ای یه جوری زیرآبی میرن که دلت میخواد بهشون بگی :من نگاه نمیکنم بیا بالا یه نفسی بکش لااقل خفه نشی!!!!
غروب شد. رفت !
همین...
وقتی به دنیا آمدم آنقدر جا خوردم که تا دو سال قدرت حرف زدن نداشتم !!