شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

جملاتی از استاد شریعتی تقدیم به دوستداران ایشان

یا لطیف

بودن حصار تنگ و تاریکی است
که در آن دیگران همه به تاریکی
و تنگنا خو کرده اند(احساس نکرده اند)

چه سخت و غم انگیز است
سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش را کلاه بگذارد
چه تلخ است میوه درخت بینایی!

این چه سرگذشت غم انگیزی است در حیات آدمی !
بی تابی فرار از بند به سوی رهایی
و
اضطراب نجات از رهایی

حلاج شهرم که کسی نمی داند که زبانم چیست؟
که دردم چیست ؟
که عشقم چیست ؟
که دینم چیست ؟
که جنونم چیست ؟
که فغانم چیست ؟
که سکوتم چیست ؟

چه رنجی است
لذتها را تنها بردن و
چه زشت است
زیبایی ها را تنها دیدن و
چه بدبختی آزار دهنده ای است
تنها خوشبخت بودن

انسان فواره ای است که :
از قلب زمین عصیان می کند

نظرات 1 + ارسال نظر
شقایق شنبه 24 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 17:40

واقعا عالی بود>>>>>ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد