شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

پنجره

پنجره

یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست ............

 

کنار آشناییت من آشیانه می کنم               فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم

یکی سوال می کند به خاظر چه زنده ای   و من برای زندگی ؛ تو را بهانه می کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
کاوه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 16:11 http://Daeezadeh.Blogsky.com

سلام.

وبلاگ خوبی داری!
پیش من هم بیا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد