شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

حرف مردم ، زنبور و ابراهیم خلیل الله !

زنبور عسلی در اطراف آتش بر افروخته نمرودیان پرواز می کرد. حضرت ابراهیم از او پرسید: زنبور، در اطراف آتش چه می کنی؟ آیا نمی ترسی که سوخته شوی؟

زنبور گفت: یا ابراهیم آمده ام تا آتش را خاموش کنم!

ابراهیم (با خنده) گفت: تو مگر نمی فهمی آب دهان کوچک تو هیچ تاثیری بر این آتش ندارد؟

زنبور گفت: چرا می خندی یا ابراهیم؟ من به خاموش شدن یا نشدن آتش نمی اندیشم، بلکه به این می اندیشم که اگر روزی از من بپرسند آن هنگام که ابراهیم در آتش بود تو چه می کردی؟ بتوانم بگویم من نیز در کار خاموش کردن آتش بودم.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:36 http://f10.blogsky.com


سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری خوشحال میشم
نظرت را در مورد وبلاگ خودم بدونم
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد