شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

پیری

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن. پیرمرد اولی گفت: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»
پیرمرد دوم گفت  «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟»
پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»
پیرمرد دوم: «پروانه؟»
پیرمرد اولی گفت : «آره!» بعد با فریاد رو به همسرش: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 17:25

DAMET GARM TOOP SHODE

سعید جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 http://www.tanineseda.blogsky.com

وایییییییییییییییییییییییییییییییی
چه غالبییییییییییییییی
تبریک فوق العاده زیباست

سعید جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 http://www.tanineseda.blogsky.com

عیدتم مبارک مومن
بوس یکی از اینور یکی از اونور

مامان رهام و فرهام جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 17:19

از آشناییتون خوشبختم
بازم میام

گلنوش یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:42 http://bia2ddb.blogsky.com

قشنگ بود
مطالب وبلاگ شمام جالبه حتما سر میزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد