شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

تو هم که عمرا بر نمیگردی...

هنوز دستهایم در دستهای تو بود که باران بارید تو رفتی چتر بیاوری ومن هنوز که هنوز است روی این نیمکت منتظرم که یا باران بند بیاید یا تو با چتر یا بی چتر فقط برگردی ...!!!



+ مطمئنم این بارون لعنتی که هیچوقت بند نمیاد...

+ زندگی هیچ نمی گوید، فقط نشانت میدهد...!

نظرات 11 + ارسال نظر
محبوب شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:26

کی؟
+ انشاالله که بند میاد. حالا چرا لعنتی؟ (آیکون یک انسان نیازمند توضیح بیشتر)
+ بدجوری هم نشان میدهد

+ در مورد کدوم بارون صحبت میکنی؟

مهتاب شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:48 http://sarabomahtab.blogfa.com/

نگاهم را

لای دفتر جاده ها خشکاندم

تا همیشه در خاطر راه بماند

تو را

چشم در راهم.

....

بعضی ادما هم مثل زندگی اند ..چیزی نمیگن ...فقط نشونت میدن !همیشه از اینطور ادما میترسم ...

واقعا ترسناکمد!

سعید ایلخانی مهوار شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:59 http://tarnegasht.blogsky.com

دلم گرفت با پستت

ای بابا...
اینجا محفل طربه ، تو دلت میگیره؟
آخه چرا خدایـــــــــــــــــــــــــــــا؟

مامان فاطمه ی حمیده شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:54 http://sangamnobakht00500.persianblog.ir/

سلام
چهار پست آخرتونو خوندم و کلی لذت بردم
خیلی زیبا بود
بخصوص اون پست قایم باشکتون که معرکه بود
همه ی بازیهای کودکی تمرینی بودن برای زندگی تو سنین جوانی و میانسالی و ...
بازی زووووووووو رو یادتونه؟
بازی گرگم و گله میبرم رو چطور؟
نون بیار کباب ببر
و...
اگر دقت کنیم هرکدوممون تو زندگی امروزمون بارها و بارها این بازیها رو تجربه میکنیم
فرقشون اینه که اونوقتا از بازیمون لذت میبردیم و دوستی هامون بیشتر میشد
اما امروز ........

حق با شماست...
بازیهای کودکی حال و هوای خودشون رو دارند بازیهای امروزی رسم و رنگ و لعاب خودشون رو.

محیا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:08

باران بی معرفتی بعضی از آدمها هیچوقت قصد بند اومدن نداره
فقط خدا کنه اینجور آدمها به تور آدم نخورن...

انشاء اله که به تورشون نخوریم بلند صلوات بفرست...
لال از دنیا نری دومیش رو محکمتر بفرست...
سومیش رو هم سلامتی آقای راننده...

محبوب شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:05

سلام مجدد
ببخشید اون عکس قبلی رو نمیخام
بی زحمت با این عکس جدید برام امتحان میکنید؟
مرسی بازم
http://s3.picofile.com/file/7404430214/_INGC198_JPG_1.jpg

[ بدون نام ] یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:48

درباره بارونی ک رحمت خداس نمیگی
اره
بارون بند نمیاد
اما هیچ کدوم از بارونا لعنتی نیستن!!!

نه نه . بارو ن رحمت که لطف خداس و ازش سپاسگزارم.

اینجا منظور باران حوادثه، باران مشکلاته، باران مکافاته...

yasna چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:45 http://delkok.blogfa.com

دعا کردیم که بمانی
و بیایی کنار پنجره که باران ببارد
اما دریغ که رفتن راز غریب همین زندگی ست...
رفتنی پیش از آنکه باران ببارد...

سلام امیر جان خوبی عزیز؟
من دیگه امید ندارم که خبرم کنی فکر کنم باید لینکت کنم

لطف میکنی و بسیارخوشحال میشم اگه لینکم کنی. حقیقتش یه کم سرم شلوغه. و گرنه حتما اطلاع میدادم. متشکرم که سر زدی

الهام جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:50 http://elham7709.blogsky.com/

منتظرت ماندم
زیر باران
در مسیر بی انتهای کویر
بر سر دو راهی های روزها
در پیچیدگی احساسم
اما نیامدی و من رفتم...
دریغ که دیر آمدی و من باز باختم.

متشکرم. خیلی زیبا بود.

سارا شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:48 http://asemanenili.persianblog.ir/

دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی

محشر بود این جمله...آفرین.

raha پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 20:21 http://saheletanhayee2122.blogfa.com

وب خوشملی داری..
ممنون ک بهم سرزدی!!!

متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد