دختر گفت: «دلم یه چیز ترش میخواد»
پسر گفت: «برات میخرم عزیزم»
شاتوتهای سیاه به طرز هوسانگیزی ، به شکل کوهی مخروطی شکل در سینی چیده شده بود و فروشنده در اطراف سینی، ظرفهای یکبار مصرفِ مملو از شاتوت را در سه سایز «کوچک- متوسط- بزرگ» گذاشته بود. دختر توی دلش گفت: «کاش بزرگشو بگیره!»
پسر گفت: «آقا! شاتوتا ظرفی چنده؟»
فروشنده گفت: « هزار، دو هزار، سه هزار»
پسر گفت: «چه خبره؟ چرا اینقدر گرون؟»
پسر رو به دختر گفت: «گردوی تازه میخوری؟» و به ظرفی شیشهای اشاره کرد که مملو از گردو بود.
دختر گفت: «اوهوم»
پسر به سمت فروشنده رفت و مثل همیشه، چانه زنیِ تهوع آورش را دربارهی قیمت شروع کرد. بعد به سمت دختر برگشت و گفت: «اولش میگه فالی دو تومن، حالا میگه دو و پونصد!»
دختر گفت: «دیگه برگردیم» و یادش آمد که چقدر هوس خوراکیهای ترش کرده است. پیش خودش فکر کرد بهترین راه تحقیر پسر آن است که در مسیر برگشت، با پول خودش خوراکی بخرد. واضح بود که این پسر، وصلهی تنش نیست.
در همین حال پسر گفت: «عزیزم آب برات بگیرم یا نوشابه؟»
دختر گفت: «دلستر لیمویی»
فروشنده دلستر را آورد و هزار تومان گرفت. دختر دید که ته قوطی نوشته است: قیمت 450 تومان. و در دلش گفت : «دلم یه چیز ترش میخواد. مثل شاتوت سیاه...»
+ دل من امشب هوس شاتوت کرده ...!
+ حالا که می روی ، جیبهایم را از شاتوت پر کن! می خواهم هر وقت دست در جیب می برم ، دستم سیاه شود و یاد تو و بخت سیاهم بیفتم!
salam
doste aziz az vebeton khosham omad
omidvaram dae tamame marahel zendegiton movafagh bashid
babaton on talkhiyam kole zendegi talkhe yani zendegi man kolan talkhe maze shirini nadare shomaro nemidonam bazam behem sar bezanid khosh hal misham
ba tashakor
$%EZRAIIL%$
Ya Aliii
متشکرم
انشاء اله شیرینی زندگی رو هم تجربه کنید
سهراب..... قایق دیگر جوابگو نیست ...... !!! کشتی باید ساخت ..... اینجا مثل من تنها زیاد است ..... !!!
فکر کنم باید قطاری از کشتی درست کنند...
سلام بهمون سر بزنید.....آپیم......نظر یادتون نره
حتما سر میزنم و نظر هم میذارم
آخ جون شاتوت ترش. به پسره
سلام ممنون از دعوت و مطلب قشنگتون.
اگه به هر اتفاق به ظاهر ساده و پیش پا افتاده خوب دقت کنیم میبینیم که خداوند چقدر هوای ما آدمارو داره. خداوند با قرار دادن چنین موقعیتی میخواسته چشم دخترو باز کنه.
شاه توت فقط یه کم از اوقاتشو سیاه کرد ولی از سیاه شدن تمام بختش جلوگیری کرد.
شاه توت فقط یه بهانه بود...
شاید شاه توت فقط یه بهانه بود...شاید
سلام ممنون از دعوت بسیار شخت بود
نمی دونم باید واسه این متن چی گفت
همین که اومدید متشکرم
راسش من از شاتوت متنفرم.
خیلی وقتا اونقد به قیمت ها نگاه میکنیم که یادمون میره دلمون چند می ارزه.
راستی دلمون چند می ارزه؟!!
سلام .. خیلی نوشته ی جالبی بود ...
متشکرم
از دورنگی خلق این زمانه آموخته ام:
آنهایی رادوست بدارم که در زندگیم نقش داشته اند
نه آنهایی که برایم نقش بازی کرده اند......
نظر جالبی بود ... پس شاتوتش کو؟!!!
سلام امیر خان
جالب بود اما مشخصه پسره بلد نبوده باید با یه دختر چجوری رفتار کنه و گرنه شاتوت و براش می گرفت
مسلما حق با شماست.
شیطونه میگه بزنم پسره رو ...!
بیسوادیمو به بزرگی خودتون ببخشید فکر کنم شاتوتو نوشتم شاه توت
شاید هم من اشتباه نوشتم و بیسوادم!
به هر حال از لفظ و کلام خالی شو و اصل شاتوت رو دریاب !
سلامممممم عجب دست نوشته ای ابتکاری بود؟ خیلی باحال بود
میگم خوب شایدم پول نداشته جدا از اینا پستت چند جانبه بود و خیلی خوشم اومد ممنون
با اجازه لینکت میکنم
خواهش میکنم.
متقابل شما هم لینک می شوید. متشکرم.
ولی با عرض پوزش، تا این لحظه من لینک خودم رو در وبلاگتون ندیدم!
سلام.واای من عاشق مزه ی ترشم! کی درخت شاه توتمون بزرگ میشه دفعه دیگه درمورد تمشک مطلب بذارید
یادم رفت بگم.دست خودم نیست ولی وقتی میبینم یه آدم خسیسه شخصیتش برام خیلی کم میشه...!
در مورد تمشک که فعلا نظری ندارم ولی جمله آخرتون تحسین برانگیز بود. متشکرم
سلام دست مریزاد به این همه ذوق و سلیقه به وجد اومدم واقعا.
تبریک میگم بهتون
بسیار متشکرم از این همه لطفتون. سرتون سلامت باشه دوست عزیز.
سلام
خوشحالم یه مرد پیدا شد که این رفتارهای چندش آور و حال به هم زن بیشتر آقایون رو گوشزد کنه
چقدر آدم وقتی با این جور آدمهاست که همه چیزشون پول هست و اسکناس حالش بد می شه
خدا به فریاد اون بیچاره ای برسه که با این بابا رابطه ی دلی برقرار کرده باشه
اونوقت دلش میشه مثل شاه توت آفتاب خورده ی آب شده!
رفتار چندش آور، حال بهم زن، آقایون، پول، اسکناس، حال بد، فریاد، رابطه دلی و شاه توت آفتاب خورده ی آب شده!
متشکرم که اینهمه دلتون از آقایون پر بود!
اینجا بحث زن و مرد نیست. بحث رفتاره ، بحثه یه زندگی... بحث یه رابطه قلبی. و بسیار خوشحالم که شما به اصل ماجرا پی بردید. آفرین.
سلام آقا امیر
داستان جالبی بود .....
نمیدونم شاید پسر میخواست امتحانش کنه یا شاید هم اخلاقش اینجوری بود. ولی این دختر باید شناخت خوبی از پسر داشته باشه .اگه واقعا دوسش داشته باشه نباید به فکر تحقیر کردن پسر میوفتاد ..........فقط اینو میدونم که عشق یعنی از خودگذشتگی باید از خودت بگذری تا لذت ببری از عشقت
من بستنی سالار با طعم شاتوت خیلی دوس دارم حالا این نصفه شب کی بره بخره برام؟!!!!
تلنگر خوبی بود. متشکرم.
در مورد سوال آخرتون هم یاد این شعر کودکی افتادم که : تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالا؟ بستنی ها...
و چقد تلخ...
تلخ از اون بد مزه هاش!
سلام من همه بچه ها رو به اسم کوچیکشون لینک میکنم جسارتا شما رو هم به اسمتون لینک کردم بازم جسارتا روم به دیوار نظری که صبح گذاشته بودم رو نمی بینم مورد داشته که تأیید نشده استاد؟
متشکرم از لینکتون.
خیر مشکلی نداشته و هم اکنون همه نظرات شما تایید شده. فقط من دیرتر از معمول لاگین کردم. همین
آهان دیدم نظرمو خوب شمام دیدی لینک وبتونو؟
بله. متشکرم.
سلام جالب بود ببخشید دیر اووووووووومدم شما هم گویا استکان چایتون تموم شده که شاتوت گذاشتید جلومشاتوت بهتر از چای هسش پرویتامینه
بفرما. نوش جان!
هه
درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود بر شما دوست خوب وبلاگبم
خیلی خیل خیلی ازت ممنونم که منو دعوت کردی به چای و به محبتت و به همه ی بزرگواریت گلم
به نظر میرسه به خوراکی و این حرفا توجا زیادی داری و من مطمئنم و حاضرم باهات شرط ببندم که تو خیلی لاغری هر شرطی که تو بگی ...
بازم از دعوتت ممنونم
سلام . متشکرم . چایی رو که از دهن افتاده . میوه بفرمایید.
شرط که نمیبندم ولی همینطوریش هم باید بگم که باختی!
پس دیگه چشم بسته شرط بندی نکن....
واقعا دلم شاتوت خواست
شما که ازین پستا میزاری یه کاسبی هم راه بندازی بد نیستا
سلام امیر جان عالی بود عزیزم.
منم دلم هوس یه چیزی کرده !نه یه کسی!
نه شایدم یه عشقی!!!!!!!!!!
نمیدونم شاید دلم هوس با اون بودن داره....
بله ؟!
سلام
این قبول نیستاااا...همش من دارم میام وبت نظر میذارم شما که اصلا سر نمیزنی
من اومدم که....
الان هم یه بار دیگه میام و نظر هم میذارم باز دوباره !
برای شاتوتها
و
برای پسری که طعم شاتوت ها را برای همیشه تلخ کرد
من فکرمیکنم پسر نمی خواست زیادهم مطابق میل دختر رفتارکند..یا به راحتی درمقابل خواسته هایش کوتاه بیاید..
......
من توی سفر آخرم کلی شاتوت چیدم و خوردم
شایدم...
نوش جان
زیبااااااااا بود
ممنون
عالی ی ی ه
خواهش میکنم
ترش!
وااااااااااااای که بد هوس کردم چقدر بده که دستم بهش نمیرسه
--------------------------------------
چون آخرش راجعه به بخت سیاه و این داستانا گفتی یاد گردووووی کووووچوووول افتادم و این متن نوشتم از یه کتاب......
*برهنه ات میکنند تا بهتر شکسته شوی
نترس گردوووی کوچولو
آنچه سیاه میشود
روی تو نیست دست آنهاست!!!
-----------
معذرت اگه بی ربط با شاتوت بووووود.
کافیه دستت رو دراز کنی و بچینیش... کافیه بخوای. همین.
اتفاقا داستان قشنگ و مناسبی بود. ممنون
طرف انگاری آشنا بود ، اصفهانی نیست احیانا ؟
برا خودمون اسپند دود کنیم
ولی منم هوس شاتوت کردم الان
نه به اصفهانیهای محترم نسبت ندهید. لطفا!
ماشاء اله... بترکه چشم حسود...
نوش جان
باید برم شاتوت بخرم نصف شبی دلم حوس شاتوت کرد
عالی بود
بفرما. نوش جان
امیر جون من لینکت کردم تو هم اگه دوس داشتی کن وبتم عالی بود بای منتظر نظرت هستم
سلام
سلام زیبا بود
سلام.وب خوبی داری.من لینکت کردک.خواستی منو به اسمه منو عشقه پاکم بلینک
مرسی.
و شما هم اکنون متقابلا لینک شدید.
سلام.
من این مطلبو خوندم و حقیقتش اینکه دلستر و قیمت ۱۰۰۰ اینا رو نگرفتم چی شد.
میشه ترجمه کنین ؟
وا........
بعد این همه مدت و کامنتهای من، شما هنوز متوجه نشدید؟
حداقل اسم و فامیلتون ، یا نشانی وبلاگتون رو میذاشتید
ببخشید یادم رفت اسممو سیو کنم .
کامنت ترجمه کنید و من گذاشته بودم.
مرسی
چشم در اولین فرصت میام توی وبلاگتون ترجمه ش میکنم!
منم عاشق چیزای ترشم.
همیشه یواشکی میخرمو میذارم زیر تختم!
اخهاگه مامان ببینه کارم زاره! چون من ناراحتی معده دارم و این چیزا واسم ممنوعه!
اصلا چرا من دارم این چیزا رو به تو میگم؟!
نمیدونم شاید واسه اینکه اگه یه روزی باهم رفتیم بیرون برام بخری.
بی خیال معده! میخری؟!!!!!
نع.
اگه به مامانت نگفتم...