شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شاتوت دلم غرق تماشای تو بود و ترس از هوس چیده شدن داشت!

دختر گفت: «دلم یه چیز ترش می­خواد»

پسر گفت: «برات میخرم عزیزم»

شاتوت­های سیاه به طرز هوس­انگیزی ، به شکل کوهی مخروطی شکل در سینی چیده شده بود و فروشنده در اطراف سینی، ظرف­های یک­بار مصرفِ مملو از شاتوت را در سه سایز «کوچک- متوسط- بزرگ» گذاشته بود. دختر توی دلش گفت: «کاش بزرگشو بگیره!»

پسر گفت: «آقا! شاتوتا ظرفی چنده؟»

فروشنده گفت: « هزار، دو هزار، سه هزار»

پسر گفت: «چه خبره؟ چرا اینقدر گرون؟»

پسر رو به دختر گفت: «گردوی تازه میخوری؟» و به ظرفی شیشه­ای اشاره کرد که مملو از گردو بود.

دختر گفت: «اوهوم»

پسر به سمت فروشنده رفت و مثل همیشه، چانه زنیِ تهوع آورش را درباره­ی قیمت شروع کرد. بعد به سمت دختر برگشت و گفت: «اولش میگه فالی دو تومن، حالا میگه دو و پونصد!»

دختر گفت: «دیگه برگردیم» و یادش آمد که چقدر هوس خوراکی­های ترش کرده است. پیش خودش فکر کرد بهترین راه تحقیر پسر آن است که در مسیر برگشت، با پول خودش خوراکی بخرد. واضح بود که این پسر، وصله­ی تنش نیست.

در همین حال پسر گفت: «عزیزم آب برات بگیرم یا نوشابه؟»

دختر گفت: «دلستر لیمویی»

فروشنده دلستر را آورد و هزار تومان گرفت. دختر دید که ته قوطی نوشته است: قیمت 450 تومان. و در دلش گفت : «دلم یه چیز ترش می­خواد. مثل شاتوت سیاه...»

دل من امشب هوس شاتوت کرده ...!

حالا که می روی ، جیبهایم را از شاتوت پر کن! می خواهم هر وقت دست در جیب می برم ، دستم سیاه شود و یاد تو و بخت سیاهم بیفتم!

نظرات 90 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 http://dreammind.blogsky.com

$%EZRAIIL%$ جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 http://ezraiil.blogsky.com/

salam
doste aziz az vebeton khosham omad
omidvaram dae tamame marahel zendegiton movafagh bashid

babaton on talkhiyam kole zendegi talkhe yani zendegi man kolan talkhe maze shirini nadare shomaro nemidonam bazam behem sar bezanid khosh hal misham

ba tashakor
$%EZRAIIL%$

Ya Aliii

متشکرم
انشاء اله شیرینی زندگی رو هم تجربه کنید

parisa جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 http://parilove.blogfa.com

سهراب..... قایق دیگر جوابگو نیست ...... !!! کشتی باید ساخت ..... اینجا مثل من تنها زیاد است ..... !!!

فکر کنم باید قطاری از کشتی درست کنند...

فرزانه جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 http://eshghmamnoe-f18.mihanblog.com

سلام بهمون سر بزنید.....آپیم......نظر یادتون نره

حتما سر میزنم و نظر هم میذارم

محبوب جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:10

آخ جون شاتوت ترش. به پسره

محیا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 http://setarehayechidani.persianblog.ir

سلام ممنون از دعوت و مطلب قشنگتون.
اگه به هر اتفاق به ظاهر ساده و پیش پا افتاده خوب دقت کنیم میبینیم که خداوند چقدر هوای ما آدمارو داره. خداوند با قرار دادن چنین موقعیتی میخواسته چشم دخترو باز کنه.
شاه توت فقط یه کم از اوقاتشو سیاه کرد ولی از سیاه شدن تمام بختش جلوگیری کرد.
شاه توت فقط یه بهانه بود...

شاید شاه توت فقط یه بهانه بود...شاید

Niayesh جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 http://www.seperathionday.blogfa.com

سلام ممنون از دعوت بسیار شخت بود
نمی دونم باید واسه این متن چی گفت

همین که اومدید متشکرم

زریر جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 http://saansiz.ir

راسش من از شاتوت متنفرم.
خیلی وقتا اونقد به قیمت ها نگاه میکنیم که یادمون میره دلمون چند می ارزه.

راستی دلمون چند می ارزه؟!!

جنازه جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:02 http://ghalbesheni.blogfa.com

سلام .. خیلی نوشته ی جالبی بود ...

متشکرم

سوگند جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:34 http://www.tabasom19.blogfa.com

از دورنگی خلق این زمانه آموخته ام:

آنهایی رادوست بدارم که در زندگیم نقش داشته اند
نه آنهایی که برایم نقش بازی کرده اند......

نظر جالبی بود ... پس شاتوتش کو؟!!!

roz جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 14:00 http://rozak.mihanblog.com

سلام امیر خان
جالب بود اما مشخصه پسره بلد نبوده باید با یه دختر چجوری رفتار کنه و گرنه شاتوت و براش می گرفت

مسلما حق با شماست.
شیطونه میگه بزنم پسره رو ...!


محیا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 14:32

بیسوادیمو به بزرگی خودتون ببخشید فکر کنم شاتوتو نوشتم شاه توت

شاید هم من اشتباه نوشتم و بیسوادم!
به هر حال از لفظ و کلام خالی شو و اصل شاتوت رو دریاب !

مریم جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 15:11 http://paradise777.persianblog.ir/

سلامممممم عجب دست نوشته ای ابتکاری بود؟ خیلی باحال بود
میگم خوب شایدم پول نداشته جدا از اینا پستت چند جانبه بود و خیلی خوشم اومد ممنون
با اجازه لینکت میکنم

خواهش میکنم.
متقابل شما هم لینک می شوید. متشکرم.
ولی با عرض پوزش، تا این لحظه من لینک خودم رو در وبلاگتون ندیدم!

Girl جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:26

سلام.واای من عاشق مزه ی ترشم! کی درخت شاه توتمون بزرگ میشه دفعه دیگه درمورد تمشک مطلب بذارید
یادم رفت بگم.دست خودم نیست ولی وقتی میبینم یه آدم خسیسه شخصیتش برام خیلی کم میشه...!

در مورد تمشک که فعلا نظری ندارم ولی جمله آخرتون تحسین برانگیز بود. متشکرم

صبا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:27 http://www.safanameh.persianblog.ir

سلام دست مریزاد به این همه ذوق و سلیقه به وجد اومدم واقعا.
تبریک میگم بهتون

بسیار متشکرم از این همه لطفتون. سرتون سلامت باشه دوست عزیز.

مامان فاطمه ی حمیده جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 20:08 http://sangamnobakht00500.persianblog.ir/

سلام
خوشحالم یه مرد پیدا شد که این رفتارهای چندش آور و حال به هم زن بیشتر آقایون رو گوشزد کنه
چقدر آدم وقتی با این جور آدمهاست که همه چیزشون پول هست و اسکناس حالش بد می شه
خدا به فریاد اون بیچاره ای برسه که با این بابا رابطه ی دلی برقرار کرده باشه
اونوقت دلش میشه مثل شاه توت آفتاب خورده ی آب شده!

رفتار چندش آور، حال بهم زن، آقایون، پول، اسکناس، حال بد، فریاد، رابطه دلی و شاه توت آفتاب خورده ی آب شده!

متشکرم که اینهمه دلتون از آقایون پر بود!
اینجا بحث زن و مرد نیست. بحث رفتاره ، بحثه یه زندگی... بحث یه رابطه قلبی. و بسیار خوشحالم که شما به اصل ماجرا پی بردید. آفرین.

لیلا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:38 http://www.deltangeasemoon.blogfa.com

سلام آقا امیر
داستان جالبی بود .....
نمیدونم شاید پسر میخواست امتحانش کنه یا شاید هم اخلاقش اینجوری بود. ولی این دختر باید شناخت خوبی از پسر داشته باشه .اگه واقعا دوسش داشته باشه نباید به فکر تحقیر کردن پسر میوفتاد ..........فقط اینو میدونم که عشق یعنی از خودگذشتگی باید از خودت بگذری تا لذت ببری از عشقت
من بستنی سالار با طعم شاتوت خیلی دوس دارم حالا این نصفه شب کی بره بخره برام؟!!!!

تلنگر خوبی بود. متشکرم.
در مورد سوال آخرتون هم یاد این شعر کودکی افتادم که : تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالا؟ بستنی ها...

کژال شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 00:18 http://A-minute.blogfa.com

و چقد تلخ...

تلخ از اون بد مزه هاش!

مریم شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 http://paradise777.persianblog.ir/

سلام من همه بچه ها رو به اسم کوچیکشون لینک میکنم جسارتا شما رو هم به اسمتون لینک کردم بازم جسارتا روم به دیوار نظری که صبح گذاشته بودم رو نمی بینم مورد داشته که تأیید نشده استاد؟

متشکرم از لینکتون.
خیر مشکلی نداشته و هم اکنون همه نظرات شما تایید شده. فقط من دیرتر از معمول لاگین کردم. همین

مریم شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 http://paradise777.persianblog.ir/

آهان دیدم نظرمو خوب شمام دیدی لینک وبتونو؟

بله. متشکرم.

هزاران گنج شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 http://shiva101.persianblog.ir

سلام جالب بود ببخشید دیر اووووووووومدم شما هم گویا استکان چایتون تموم شده که شاتوت گذاشتید جلومشاتوت بهتر از چای هسش پرویتامینه

بفرما. نوش جان!

مینا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 http://love-me90.blogfa.com

هه

ا.قدردان شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 http://ghadrdan.persianblog.ir

درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود بر شما دوست خوب وبلاگبم
خیلی خیل خیلی ازت ممنونم که منو دعوت کردی به چای و به محبتت و به همه ی بزرگواریت گلم
به نظر میرسه به خوراکی و این حرفا توجا زیادی داری و من مطمئنم و حاضرم باهات شرط ببندم که تو خیلی لاغری هر شرطی که تو بگی ...
بازم از دعوتت ممنونم

سلام . متشکرم . چایی رو که از دهن افتاده . میوه بفرمایید.
شرط که نمیبندم ولی همینطوریش هم باید بگم که باختی!
پس دیگه چشم بسته شرط بندی نکن....

من شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:30 http://perhapsonly.blogfa.com/

واقعا دلم شاتوت خواست


شما که ازین پستا میزاری یه کاسبی هم راه بندازی بد نیستا

مریم یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 http://nafas1331.blogfa.com

سلام امیر جان عالی بود عزیزم.
منم دلم هوس یه چیزی کرده !نه یه کسی!
نه شایدم یه عشقی!!!!!!!!!!
نمیدونم شاید دلم هوس با اون بودن داره....

بله ؟!

ᗩ♥ᖇ یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 http://657102041306.blogfa.com/

سلام

این قبول نیستاااا...همش من دارم میام وبت نظر میذارم شما که اصلا سر نمیزنی

من اومدم که....
الان هم یه بار دیگه میام و نظر هم میذارم باز دوباره !

-‘๑’-شهزـآده ے رـآز ♫ یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:14 http://secret-prince.blogfa.com/

برای شاتوتها

و
برای پسری که طعم شاتوت ها را برای همیشه تلخ کرد

سوری یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:39 http://sky-bent.blogfa.com

من فکرمیکنم پسر نمی خواست زیادهم مطابق میل دختر رفتارکند..یا به راحتی درمقابل خواسته هایش کوتاه بیاید..
......
من توی سفر آخرم کلی شاتوت چیدم و خوردم

شایدم...
نوش جان

بهار دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 http://shabhayebibaran.persianblog.ir

زیبااااااااا بود

ممنون

هرمیون دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 15:40 http://chortkeh.persianblog.ir/

عالی ی ی ه

خواهش میکنم

رسپینا سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:58 http://zooohreh.blogfa.com

ترش!
وااااااااااااای که بد هوس کردم چقدر بده که دستم بهش نمیرسه
--------------------------------------
چون آخرش راجعه به بخت سیاه و این داستانا گفتی یاد گردووووی کووووچوووول افتادم و این متن نوشتم از یه کتاب......
*برهنه ات میکنند تا بهتر شکسته شوی
نترس گردوووی کوچولو
آنچه سیاه میشود
روی تو نیست دست آنهاست!!!
-----------
معذرت اگه بی ربط با شاتوت بووووود.

کافیه دستت رو دراز کنی و بچینیش... کافیه بخوای. همین.

اتفاقا داستان قشنگ و مناسبی بود. ممنون

وحید سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:46 http://soougmad.blogfa.com

طرف انگاری آشنا بود ، اصفهانی نیست احیانا ؟
برا خودمون اسپند دود کنیم

ولی منم هوس شاتوت کردم الان

نه به اصفهانیهای محترم نسبت ندهید. لطفا!

ماشاء اله... بترکه چشم حسود...

نوش جان

سجاد (عاشقانه ها) چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:41 http://zomm.blogfa.com/

باید برم شاتوت بخرم نصف شبی دلم حوس شاتوت کرد

عالی بود

بفرما. نوش جان

ایسان پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 00:47 http://http://aisan76.blogfa.com

امیر جون من لینکت کردم تو هم اگه دوس داشتی کن وبتم عالی بود بای منتظر نظرت هستم

محمد یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 20:12 http://mammadss.blogfa.com/

سلام

میرسالاری سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 http://nazaninmirsalari.blogfa.com

سلام زیبا بود

مریم سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:42 http://www.shukulati.blogfa.com

سلام.وب خوبی داری.من لینکت کردک.خواستی منو به اسمه منو عشقه پاکم بلینک

مرسی.
و شما هم اکنون متقابلا لینک شدید.

[ بدون نام ] جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:15

سلام.
من این مطلبو خوندم و حقیقتش اینکه دلستر و قیمت ۱۰۰۰ اینا رو نگرفتم چی شد.
میشه ترجمه کنین ؟

وا........
بعد این همه مدت و کامنتهای من، شما هنوز متوجه نشدید؟
حداقل اسم و فامیلتون ، یا نشانی وبلاگتون رو میذاشتید

بهارناز جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 http://aramevahshi.persianblog.ir/

ببخشید یادم رفت اسممو سیو کنم .
کامنت ترجمه کنید و من گذاشته بودم.
مرسی

چشم در اولین فرصت میام توی وبلاگتون ترجمه ش میکنم!

مریم شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:09

منم عاشق چیزای ترشم.

همیشه یواشکی میخرمو میذارم زیر تختم!
اخهاگه مامان ببینه کارم زاره! چون من ناراحتی معده دارم و این چیزا واسم ممنوعه!
اصلا چرا من دارم این چیزا رو به تو میگم؟!
نمیدونم شاید واسه اینکه اگه یه روزی باهم رفتیم بیرون برام بخری.
بی خیال معده! میخری؟!!!!!

نع.

اگه به مامانت نگفتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد