شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

طرز تهیه وانکاویت :

یک قالب شکلات مرغوب به وزن یک تن، یا بیست کیسه شکلات خرد شده هر کدام که راحت تر هستید. شکلات را در پاتیل بسیار بزرگی بریزید و در کوره داغی ذوب کنید. وقتی شکلات آب شد حرارت را کم کنید تا شکلات نسوزد اما از جوش هم نیفتد. بعد هم مواد زیر را دقیقا به همان ترتیب ذکر شده اضافه کنید. تک تک مواد را قبل از ریختن مواد بعدی خوب مخلوط کنید تا خوب حل شود.


·         سم شترگاو پلنگ

·         دنده و البته کمک فنر فیل

·         سه زرده تخم مرغ شانسی

·         زگیل گراز آفریقایی

·         شاخ گاو (باید شاخش چند شاخه باشد!)

·         دم جلویی اژدهای سه سر

·         170 گرم پنجه لجن خوار بالغ

·         دو تار مو

·         یک موش از روی کله هیولای دریا

·         منقار سینه سرخ گردن طوقی

·         میخچه شصت پای تک شاخ

·         چهار تا بازوی اختاپوس

·         بوق و قلم موی بوقلمون

·         خرطوم قورباغه جهنده

·         یک لیتر شیر شیر ماده

·         پوست بدن دیو کله دیگی خالدار

·         12 تا سفیده تخم یک مرغ شاخدار

·         یک متر خرطوم دیو دماغ خرطومی (حداقل 90 سانت)

·         جذر چرتکه آمریکای جنوبی

·         دندان کرسی افعی (کرسی برقی نباشد)

·         کف دهان

·         تار موی کفتار

وقتی تمام مواد بالا را کاملن مخلوط کردید آن را 27 روز دیگر بجوشانید اما هم نزنید. بعد از این مدت تمام مایع بخار می شود و ته پاتیل فقط ماده سفت و فهوه ای رنگ قلمبه ای به اندازه توپ فوتبال باقی میماند. وقتی با چکش آن را خرد کنید، درست وسط آن، قرص کوچک و گردی را پیدا می کنید به نام قرص "وانکاویت".

شاد نوشت 1 : می گویی شاد بنویسم باشد می نویسم اما یک شرط دارد شرطش این است که شاد نوشتن را به من بیاموزی خوب می دانی که چگونه روزها تمرین می کنم شاد نوشتن را... شاد بودن را و پشت پا به غم های دنیا زدن را... ولی... ولی اینجا کمی سخت است نوشتن آنچه در طول روز تمرین می کردم... اینجا حال و هوایم حال و هوای دلی ست که یک لحظه می خواهد خودش باشد.


شاد نوشت 2 : بهم میگن شاد بنویس. یاد اوون نوازنده ی دوره گردی میوفتم که شاد میزد ، ولی با چشمای خیس!

پ . ن . مهم : وقتی ماسک خریت می زنم و می نویسم میشود این!

پ . ن . کپی رایت : رادیو روغن حبه انگور بدون دخل و تصرف.

پ . ن . مرتبط : اشپیل

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:32 http://marmaryjooni.persianblog.ir/

من که هیچی سر در نیاوردم...

تو همون خودت باشی خیلی بهتره......

موافقم. آره گمونم حق با توئه.

ژولیت دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:20 http://migrenism.blogsky.com

همه ی دستور رو مو به مو انجام دادم اما مرحله ی آخر به جای 27 روز 27 روز و 3 ساعت موند ته گرفت!
خودت باش. نمی خواد شاد بنویسی وقتی شاد نیستی یا بالعکس. ولی خودتو غرق یک احساس مطلق هم نکن. مراقب خودت باش

خوب اگه خیلی دوس داری یه بار دیگه انجامش بده...
ممنونم از توصیه شما. حتما همین کار رو انجام میدم

yasna دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 19:15 http://delkok.blogfa.com

امیر حالت خوبه؟
چی شدی تو ؟ من که حس می کنم یه بلایی سر خود آوردی
جدی جدی مواظب خودت باش...
در ضمن اون عکسه گوی آبی رنگ خیلی زیباست..

من از دست رفتم. جدا میگم. روحیه م داغون شده. له و لورده!

شما مواظب باشید. سعی میکنم به زندگی برگردم. گاهی اوقات بهتر و اکثرا بدتر میشم!

ولی اراده به زندگی دارم...

yasna سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 http://delkok.blogfa.com

این چه حرفیه میزنی تو.. من از دست رفتم...
فکر اون یاس کوچلوی نازنیینت نیستی ... واسه خودت همنه واسه اون باید رو پاشی ... غم دیدن نه از تو شروع شده نه به تو ختم میشه ...هست ..همیشه هست ..پاشو با خودت این کارا رو نکن...پاشو داداش من پاشو..نبینمت داغون

چشم و ممنونم از محبتتون.
شما درست میگید.

محبوبه سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:32

درووود
حالا کاربرد این قرص وانکاویت چی هست؟ ببینم اصلا می ارزه بخاطرش اینهمه مشقت کشید؟

چرا ماسک؟
آخه چی شده؟ این چه غمیه این همه طولانی مدته؟ چه مشکلیه؟ امیدوارم هر چی که هست پایات داشته باشه! به قولی: " یه پایان ِ تلخ، بهتر از یه تلخی ِ بی پایانه"

کپی رایت روغن حبه انگور و نگرفتم.

اشپیل هم خیلی باحال بود.

شاد باشی...

نمیدونم .

شروع نداشتن یک مادر مهربان و غم بی انتهای فراقش...

لینکش رو براتون میذارم

اشپیل که معرکه س!

مرسی

[ بدون نام ] یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:00

آقا ما یه اژدها گیر انداختیم ولی نمیزاره دمشو بکنیم
مقاومت میکنه
چه کنیم ؟

حالا شما خیلی نیازی نیست به زحمت بیفتید. با همون دمش طبخ بفرمایید.

azi چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:09

سلام امیر.فک کنم منو شما هم دردیم.حالا من چیکار کنم شما چیکار کنی نمیدونم



درد مردونه و زنونه یکی شده؟! آخر زمونه....

فری دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:11

چه عکس قشنگی

مرسی

ممنون از شما.

آدرستون رو فراموش کردید که...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد