شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

فقط گاه گاهی، فقط گاه گاه...


اگر ماه بودی، تو را از لب برکه‌ها
اگر آه بودی، تو را از دل سینه‌ها
اگر راه بودی، تو را از کف خیل وامانده‌ها
تو اما نه ماهی، نه آهی، نه راهی!
فقط گاه گاهی، فقط گاه گاه...

نظرات 4 + ارسال نظر
ژولیت جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:14 http://migrenism.blogsky.com

چقدر نرم و لطیف و مهربون بود این شعر
یه لحظه به مخاطبش حسودیم شد:)

اگه مخاطبش رو نمیشناسید، فکر کنید این شعر به شما تقدیم شده.
{با اجازه شاعر}

واقعن زیباس...

[ بدون نام ] جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:17

خیلی قشنگه این شعر..
راستی اسم وبت خیلی جالب و تکه..
همین اسمی که روش گذاشتی منو جذب خودش کرد..

همه همین رو میگن!

من الان خیلی به خودم مغرورم



متشکرم از حضورتون. شما هم مثل بقیه دوستان لطف دارید.

مریم شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:05

اینا رو از کجا میاری؟! کامنتایی که واسم گذاشتی. خیلی قشنگن... عالین. مرررررررسی.

اکثرشون رو حفظم... من شعر زیاد میخونم

گلنوش چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:20

آخی چقدر عکسشو دوست دارم

آره قشنگه. موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد