شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

شوهر جان !

از کوله بار اکنون، برایت سکوت آوردم، سکوت.... تو بگو کدامین واژه را، فریاد باید کرد...

تاکسی


سوار تاکسی میشم طرف اینقدر از بدبختی ها میگه ادم فکر میکنه سوار نعش کش شده ... 


فکه

حالش اصلا خوب نبود، مریض احوال بود، اما نه مریضی جسمی، گناه مریضش کرده بود. رویش را به سمت من کرد و با صدایی که از کوهی احساس بلند می‌شد گفت:دلم زیارت می‌خواد. گفتم: مکه؟ کربلا؟ مشهد؟ نگاهی بهم کرد و با همان صدای پر از احساس دوباره گفت: دلم زیارت می‌خواد، و رویش را برگرداند و دیگر چیزی نگفت. از تکرار جمله‌ پر احساسش فهمیدم دلش معنای حقیقی زیارت یعنی دیدار را می‌خواهد... دلش هوای روی مه رویان را کرده بود.


بهترین وسیله‌ی ذکر الهى برای جوانان؛ ترک گناه

این ایام را قدر بدانید. فرصت مال شماست. همچنان که امروز فرصت پیشرفت، فرصت شکوفائى، فرصت حرکتهاى بزرگ سیاسى و انقلابى و اجتماعى مال شما جوانهاست، فرصت توجه به خداى متعال و ذکر الهى و مستحکم کردن رابطه‌ى قلبى با خدا هم متعلق به شماست. بهترین وسیله‌اى که میتواند ذکر الهى را براى شما و براى ما زنده کند، ترک گناه است. این کار، براى شما آسانتر از پیرهاست. شما جوانها دلهاى نورانى دارید، زمینه‌هاى آماده‌اى دارید؛ از خداى متعال کمک بخواهید. قدر این دوره‌ى درخشان جوانى را بدانید، رابطه‌ى خودتان را با خدا مستحکم کنید و در این راه پرافتخارى که ملت ایران آغاز کرده است و شما امروز در نقاط اوج این راه قرار دارید، ان‌شاءالله با همه‌ى وجود، با همه‌ى توان، ادامه بدهید و پیش بروید.


شوهر عزیزم بخشیدمت !!!

عزیزم...می دانم که سرت شلوغ است و وقت سرخاراندن نداری...می دانم که شبها خسته ای و حوصله فک زدن نداری اما من مخت را آنچنان کار می گیرم و با سرعت ۲۲۰ کیلومتر در ثانیه با خود می برمُ که تو بی حال و بی رمق روی کاناپه می افتی و جالب اینجاست که باز هم به رویم لبخند می زنی و سرت را به نشانه تایید حرفهایم تکان می دهی...

می دانم که عاشق کاری و البته عاشق من! پس بدخلقیهای گاه و بیگاهم را ببخش... اگر بعضی وقتها حوصله شام درست کردن ندارم٬ به این معنی نیست که نمی خواهمت! نه! دلم تنهایی می خواهد...دلم خواب می خواهد و یاس را...دلم می خواهد کنار پنجره رو به شمال بنشینم و در امتداد شبهای سرد زمستانی٬ در سکوت رویا ببافم و غرق شوم...

مرا ببخش اگر قیمه ای را که می خواهی درست نمی کنم یا به جای سیب زمینی سرخ کرده٬ چیبس می ریزم! مرا ببخش اگر گاهی خانه نامرتب است و باز مرا ببخش اگر پیراهنت اتو ندارد... و شلوار مشکیت شسته نیست...!

من یک زنم...دوست ندارم لباست اتو نداشته باشد! اما چه کنم که نمی شود! برخی اوقات حساب یخچال از دستم در می رود و گوجه، خیارها و میوه ها به گل می نشینند! و سینک ظرفشویی پر از ظرف می شود...خوب وقتی خسته و بی حس از راه به خانه می رسی ٬ تنها عضوی که اول کار می کند فکم برای حرف زدن است و دیگر هیچ! تو بگو چه کنم؟ از اینکه هیچوقت از من ایرادی نمی گیری یا اعتراضی نمی کنیُ از تو ممنونم... به خاطر همه چیز می خواهمت و صورت دوست داشتنی ات را دوست می دارم! پس مرا به خاطر تمام کاستی ها ببخش و من هم تو را به خاطر تمام خوبیهایت می بخشم...

 


زبان دوم

سه‌ موش‌ در سوراخی‌ زندگی‌ می‌کردند. یک‌ روز تصمیم‌ می‌گیرند بروند پیاده‌روی‌، اما ناگهان‌ صدای‌ گربه‌ای‌ آنها را می‌ترساند و منصرف‌ می‌شوند. بعد از مدتی‌ یکی‌ از آنها گوش‌ می‌دهد تا مطمئن‌ شود گربه‌ رفته‌ است‌. دیگر صدایی‌ به‌ گوش‌ نمی‌رسد، اما صدای‌ پارس‌ سگی‌ شنیده‌ می‌شود. به‌ این‌ ترتیب‌ خیال‌ موشها راحت‌ می‌شود و از سوراخشان‌ بیرون‌ می‌آیند. با کمال‌ تعجب‌ می‌بینند که‌ گربه‌ بیرون‌ از سوراخ‌ منتظرشان‌ است‌ و راه‌ فراری‌ ندارند. گربه‌ هر سه‌ آنها را می‌خورد و با خوشحالی‌ می‌گوید: «چقدر خوب‌ است‌ که‌ دو زبان بلد‌ باشی»


Global Language

قله آرزوهامون...


یادش بخیر اون زمونا که "بالاترین نقطه زمین، شانه های پدر بود..."


پیش بینی


بالاخره یا میشه یا نمیشه، ولی بیشتر میشه... !

نکته


دروغ را با تمام جزئیات بگو تا طرفت باور کنه !


با شما هستم دوست عزیز...